در مقاله قبلی آموختیم که تفکر آگاهانه، از پیش برنامهریزی شده است! تمام تفکرات آگاهانه شما، بر اساس محتویات ذهن ناخودآگاه یا همان « پارادایم ها » که تا آن زمان در ذهنتان شکل گرفته است، میباشد. و البته که این پارادایم ها ، شما را در ارتعاشات خاصی قرار میدهند.
تغییر پارادایم (تغییر الگوی ذهنی) – قسمت ششم
انرژی، همیشه به درون ذهن ناخودآگاه شما جریان دارد و هرگز متوقف نمیشود. همزمان با وارد شدن انرژی، ایدههای مختلف نیز به ذهن شما خطور میکنند. حالا شما کدام ایدهها را قبول میکنید؟ آنهایی که متناسب با پارادایم و الگوی ذهنی شما هستند!
یعنی ممکن است از بسیاری از ایدههای سرنوشت ساز و درآمدزا را فقط به خاطر اینکه با الگوهای ذهنی شما مغایر اند، چشم پوشی کنید. زیرا شما در توازن و هماهنگی با الگوی ذهنی خود هستید. اگر به چیزهایی فکر کنید که با الگوی ذهنی شما همخوانی ندارند، دچار رنجش و ناراحتی میشوید.
اندکی به این موضوع فکر کنید! اگر تابحال هرگز حتی به پریدن از هواپیما فکر نکردهاید، اکنون فکر کنید. قطعاً احساس بدی به شما دست خواهد داد!
چرا در زندگی نتایج مشابه میگیریم؟
در حقیقت، مشکل از ایدهها نیست؛ مشکل از پارادایم X و مهمتر از آن، دنبال کردن پارادایم X است. تا زمانی که پارادایم و الگوی ذهنی شما تغییر نکند، همواره ایدههای Y را نخواهید پذیرفت و این روند ادامه دارد! تا به امروز، زندگی شما بر مبنای الگوهای ذهنی شما کنترل شده است.
افکار شما نیز، در هماهنگی و همخوانی کامل با همان الگوها بوده است. به همین دلیل است که بارها و بارها در زندگی، نتایج مشابه و یکسان گرفتهاید یا اتفاقاتی مدام در زندگی شما تکرار شدهاند. بسیار ساده است: «عادات، رفتارها، افکار و احساسات شما بر مبنای الگوهای ذهنی شما میباشند، و منجر به پدیدار شدن نتایج مشابه میگردند!»
منطق، مساوی با اسارت!
میخواهیم کمی بیشتر پیش برویم و به مرحلهای برسیم که به آن «منطق» میگویند. شما باید آگاه باشید که به غیر از ایدههای X، ایدهای به نام Y هم وجود دارد! این ایده Y چیست؟ میتواند این باشد که خانهتان را بفروشید و به کشوری دیگر مهاجرت کنید!
این ایده میتواند این باشد که از شغل فعلیتان استعفا دهید و تجارت مستقل خودتان را آغاز کنید! این ایده میتواند این باشد که هرچه دارید و ندارید را بفروشید و آنها را روی تجارت خود سرمایه گذاری کنید! این ایدهها بسیار هولناک به نظر میرسند؛
درست مانند همان ایده پریدن از هواپیما! اما یادتان باشد که تا زمانی که این ایدهها را در گوشه ذهن خودآگاه خود نگاه دارید، همه چیز همینطور آرام باقی خواهد ماند؛ اگر رویاهای خود را رها کنید، همه چیز آرام و بیدغدغه باقی خواهد ماند!
این ایدهها هر از چندگاهی به ذهنتان خطور میکردهاند و هربار به خاطر اینکه با الگوهای ذهنیتان مغایرت داشتند، باعث ترس، اضطراب یا سردرگمی در شما میشدند و شما آنها را کنار میگذاشتید. آیا میدانید تا کنون چندبار فرصت موفقیت را با همین روند از دست دادهاید؟
فقط به این دلیل که ایدههایی که به ذهنتان خطور میکردند، با منطق شما سازگار نبودند! منطقی که بر پایه الگوهای ذهنیتان بوده است! بسیاری از افراد نیز، مانند شما بوده و هستند!
تنها کاری که باید انجام دهید، این است که از اسارت منطق خارج شوید! منطق را کنار بگذارید و به سراغ سیستم هدایتگر درونیتان، یعنی «احساس» بروید. عقل شما همیشه بر پایه الگوهای ذهنی شما تصمیم میگیرد اما احساس شما، همیشه درست است و به منبع متصل است. به این فکر نکنید که یک ایده تا چه اندازه منطقی به نظر میرسد؛ تنها به این نگاه کنید که درباره آن چه احساسی دارید.
انرژی الگوی ذهنی X باعث ایجاد ارتعاش فعلی ما شده است. اگر ایده Y را وارد ذهن ناخودآگاه خود کنیم، آنگاه همه چیز به هم خواهد ریخت! زمانی که به ایده Y میاندیشید، احساس ترس، اضطراب، دلهره و پریشانی به شما هجوم میآورند.
در این حالت، مانعی از ترس در برابر شما ظاهر خواهد شد که شما در پی رویارویی با آن، به اسارت خود باز خواهید گشت! در این شرایط میگویید: «اوه خدای من! من واقعاً دوست ندارم چنین کاری انجام دهم!» سپس به خود میگویید: «بیخیال! اصلاً من به این همه پول نیاز ندارم!» و از رویای خود دست میکشید!
زیرا اگر شرایط به همین منوال باقی بماند، احساس امنیت بیشتری خواهید کرد. اما اگر به راستی خواستار ایجاد تغییر در هر جنبه از زندگی خود را دارید، مجبور هستید که از حیطه امن خود یا همان «اسارت منطق» بیرون بیایید. آیا میدانید چندین نفر از مردم، در حیطه اَمن شان باقی میمانند و دست از رویاهایشان میکشند؟
آیا میدانید میلیونها نفر، همین امروز و در همین لحظه دارند همین کار را انجام میدهند؟ ممکن است ببینید که کسی در اطراف شما از حیطه امن خود خارج میشود و دست به کارهایی میزند که هرگز قبلاً انجام نداده و به نظر غیر منطقی و خطرناک به نظر میرسند!
شاید با خود بگویید: «او باهوش و زرنگ است که چنین کاری کرده! من که نمیتوانم!» باید این را بدانید که شما درست به اندازه همه انسانهای دیگر باهوش و با استعداد هستید و تمامی علوم و دانشهای الهی در درون شما نهفته است! تنها چیزی که شما را محدود کرده است، حیطه امن شماست که از الگوهای ذهنی شما نشأت گرفته است.
الگوهای ذهنی شما در کنار هم، یک حیطه امن برای شما ایجاد کردهاند و ذهن شما اجازه خروج از آن را به شما نخواهد داشت و به همین دلیل اگر تصمیم به خروج بگیرید، در ابتدا احساس بدی خواهید داشت. اما به این احساسات توجه نکنید و به ندای قلبتان گوش دهید که از منبع نشأت میگیرد.
ما موجوداتی روحانی هستیم و خصوصیات روحانی ما بینظیر است. در درون ما «کمال» وجود دارد و روح ما همیشه در جستجوی راههای جدیدی برای وسعت بخشیدن به عظمت خود است. حال ما با محدودیتهای ذهنی خود، روحمان را محدود میسازیم و از قدم گذاشتن در راههای جدید، سر باز میزنیم!
چیزی در درون شما وجود دارد که دوست دارد شما تلاش کنید، زحمت بکشید و به رویاهای خود برسید. اما ترس، مانع آن میشود! هر زمان که به ایدههای Y فکر میکنید، ترس و دلهره تمام وجود شما را فرا میگیرد. زیرا انرژیهای X و Y با یکدیگر ترکیب نمیشوند.
آنها بر خلاف یکدیگر هستند و باعث میشوند ارتعاشی ناشناخته درون شما شکل بگیرد. در نتیجه، احساسی بد در درون شما به وجود میآید که مانع از اجرای تصمیمات و ایدههای جدید میشود.
پیش از آنکه به پایان راه برسید و فقط افسوس گذشته را بخورید، دست به کار شوید. پیش از آنکه به جایی برسید که دیگر دیر شده است و بگویید: «ای کاش آن موقع به فلان کشور مهاجرت کرده بودم!» یا «چه میشد اگر آن موقع تجارت خود را پایه ریزی میکردم» همین حالا کاری کنید! زیرا به هیچ وجه نمیتوان به گذشته بازگشت! اگر میدانستیم که زندگی چقدر کوتاه است، همین لحظه دست به کار میشدیم… .
مسیر موفقیت تنها با گام نهادن بر پلههای آن قابل عبور و در این راه اتفاقات و پیش آمدهای مختلفی وجود دارد که از نامناسبترین آنها میتوان بیانگیزگی را مثال زد… با شرکت در سمینارهای موفقیت تیم آکادمی بازار ، دستیابی به موفقیت را آسانتر کنید.