همه انسانهای آرزوهایی دارند، ولی تنها پنج درصد افراد به آرزوهایشان میرسند. چرا به آرزوهای خودمان نمیرسیم؟
اگر از شما بپرسند که چه آرزو و خواستهای دارید، چه پاسخی میدهید؟ آیا برایتان روشن است آرزو و خواستهی بزرگ زندگیتان چیست؟ حالا سوال دوم را طرح میکنم، به نظر خودتان چقدر بین زندگی فعلی و آرزوی بزرگی که دارید فاصله وجود دارد؟ آیا خودتان را نزدیک به آرزوی بزرگتان میبینید یا فرسنگها از آن فاصله دارید؟
و اما سوال سوم این است که به نظر خودتان با روال فعلی که در زندگی در پیش گرفتهاید، به آرزوی بزرگ خودتان خواهید رسید یا خیر؟
انسانها اغلب در این دنیا خودشان را خواسته و ناخواسته گول میزنند. مثلا فردی را تصور کنید که هدف و برنامهای برای زندگی خودش ندارد. بیشتر ساعات روز در خواب و استراحت است. دوستان و معاشران خوبی ندارد. اصلا اهل آموزش و تلاش نیست. ولی وقتی از همین فرد سوال میکنیم چه آرزویی داری، با اعتماد به نفس میگوید میخواهم کسب و کار بزرگی برای خودم راه بیندازم و کلی نیرو استخدام کنم تا برایم کار کنند. بعد قصد دارم ویلایی در شمال ایران خریداری کنم و ایام تعطیلات همراه خانواده به آنجا بروم.
آیا به نظر شما چنین فردی با چنین مشخصاتی میتواند به آرزوی زندگیش برسد؟ وقتی سبک زندگی این فرد را در کنار خواستهها و آرزوهایش قرار میدهیم تضادهای بسیاری در آن دیده میشود.
تضاد بین خواستهها و سبک زندگی ما
یکی از مهمترین معضلات جامعهی امروزی ما، تضاد بین خواستهها و آرزوها و سبک زندگی مردم است. سبک زندگی فرد اصلا همخوانی با آرزوهایش ندارد. مثلا فردی که اصلا ورزش نمیکند و به تغذیه خودش اهمیت نمیدهد ولی انتظار دارد دوران پیری خودش را بدون هیچ عارضه و مشکلی سپری کند.
یا فردی را تصور کنید که اصلا اهل تلاش و کوشش نیست ولی میخواهد مدیر مجموعهای جدی باشد. مگر میشود مدیر یک مجموعه بزرگ اصلا اهل تفکر و مدیریت نباشد؟ فردی بود که همیشه آرزو میکرد مدیریت شرکتی بزرگ را برعهده داشته باشد، اما جالب بود این فرد حتی روی خودش هم مدیریت نداشت.
بارها و بارها گفته بود قصد دارد سحرخیز باشد و ورزش کند، بارها و بارها تصمیم گرفته بود از وقت خودش به خوبی استفاده کند. بارها تصمیم گرفته بود مهارتی را کسب کند. ولی هر بار بعد از مدت کوتاهی، همه چیز را رها کرده و به نقطهی صفر رسیده بود.
اما مشکل کار کجاست؟ یکی از مشکلات اصلی این است که معمولا بین سبک زندگی و عادتهای ما تضاد و تناقض وجود دارد. از یک طرف سبک زندگی را در پیش گرفتهایم و از طرف دیگر آرزوهای خیالی را دنبال میکنیم. کسی که هدفش و آرزوی بزرگش مدیر یک مجموعه بزرگ بودن است، اول از هر چیز باید سبک زندگی خودش را به سبک زندگی یک مدیر موفق تغییر دهد.
شاید این سوال پیش بیاید که مگر مدیران موفق به چه سبکی زندگی میکنند؟ اگر نمیدانید مدیران موفق چه کارهایی را انجام میدهند و چه کارهایی را انجام نمیدهند، میتوانید زندگینامه افراد موفق را مطالعه کنید. ببینید آیا آنها هم هر روز صبح نمیدانند چه کارهایی برای انجام دادن دارند؟!
تغییر عادتها، تغییر زندگی
برای آنکه بتوانیم به خواستههایمان برسیم باید بتوانیم موانع رسیدن به خواسته را از سر راه برداریم. بخش عظیمی از این موانع به عادتهای غلط و اشتباه ما مربوط میشود. عادات و موانع هر کسی ممکن است با عادات فرد دیگری متفاوت باشد. مثلا اگر آرزویتان این است که مدیر موفقی شوید باید عادت تنبلی و کاهلی و غیر جدی بودن را کنار بگذارید.
اگر آرزوی بزرگتان داشتن جسم و تن سالم است باید بتوانید عادت ورزش نکردن و خوردن غذاهای چرب و فست فود را ترک کنید. افرادی را دیدهام که از هفت روز هفته، تعداد روزهای زیادی را غذاهای بسیار چرب و فست فودهای مضر میخورند و وقتی از آنها پرسیده میشود، چه آرزویی دارید با اعتماد به نفس میگویند، آرزو داریم در ایام پیری به هیچ وجه بیمار نشویم.
خوردن غذاهای بسیار چرب و نداشتن تحرک بهشدت برای سلامت قلب و عروق مضر است. چطور چنین فردی میتواند با رسوب کلی چربی در رگهای خودش و اضافه وزن بالا، در ایام پیری منتظر باشد که اصلا بیماریهایی مثل چربی خون و کلسترول بالا و همچنین پا درد و کمردرد ناشی از اضافه وزن به سراغش نیاید.
اگر واقعا آرزویی را دنبال میکنید، باید عادتهای مخرب و موانع رسیدن به آن آرزو را بردارید. هیچ کس نیست که بتواند چنین کاری برای شما در زندگیتان انجام دهد. خودتان هستید و خودتان. این شما هستید که مسئول زندگی خودتان هستید. خوردن فست فود خوشمزه است. ولی خب کسی که برای ایام پیری خودش و حتی در همین ایام آرزوی سلامتی و تندرستی دارد باید آرزوی خودش را درنظر بگیرد.