تفکر سیستمی چیست؟
تفکر سیستمی فرایند درک چگونگی تاثیر اجزا مختلف یک کل واحد بر یکدیگر است. در طبیعت، نمونههای تفکر سیستمی شامل اکوسیستمهایی است که در آن عناصر مختلفی مانند هوا، آب، حرکت، گیاهان و حیوانات برای زنده ماندن یا از بین رفتن با هم همکاری میکنند. در سازمانها، سیستمها شامل افراد، ساختارها و فرایندهایی است که باهم کار میکنند تا یک سازمان را سالم یا ناسالم کنند.
تفکر سیستمی به عنوان رویکردی برای حل مشکلات است. در سیستمهای علمی، استدلال میشود که تنها راه برای درک کامل اینکه چرا یک مشکل رخ میدهد و همچنان ادامه دارد، درک اجزاء در رابطه با کل است.
مطابق با فلسفه سیستمها، تفکر سیستمی مربوط به درک یک سیستم با بررسی پیوندها و فعل و انفعالات بین عناصر تشکیل دهنده کل سیستم است. تفکر سیستمی سعی میکند نشان دهد که رویدادها بافاصله و زمان از هم جدا شدهاند و رویدادهای کوچک کاتالیزوری میتوانند تغییرات بزرگی در سیستمهای پیچیده ایجاد کنند.
تاریخچه تفکر سیستمی
مفهوم تفکر سیستمی در سال 1956 ایجاد شد، هنگامی که گروه سیستمهای پویا توسط پروفسور جی دبلیو فارستر در دانشکده مدیریت Sloan در MIT ایجاد شد.
از شبیه سازیهای کامپیوتری از نمودارهای مختلف برای نشان دادن و پیش بینی رفتار سیستم استفاده کردند. برخی از گرافیکهای رایج مورد استفاده در تجزیه و تحلیل شامل نمودار حلقه علت، نمودار رفتار در طول زمان، شبیه ساز پرواز مدیریت و مدل شبیه سازی است.
چرا تفکر سیستمی مهم است؟
تفکر سیستمی به شما امکان میدهد همه چیز را از منظری کاملا متفاوت ببینید. شما کل را به جای قطعات میبینید و رابطه آنها را درک میکنید.
تفکر سیستمی به شما کمک میکند که تجارت را به عنوان یک اکوسیستم بزرگ و فرایند توسعه را تنها یک جزء از آن اکوسیستم ببینید و شما شروع به درک بهتر رابطه این دو با یکدیگر میکنید.
استاد احمد محمدی
قانون موفقیت در فروش: درخواست کردن از دیگران و نترسیدن از شنیدن پاسخ منفی.
در فرایند تفکر سیستمی، شما بهتر درک میکنید که چگونه همه اجزای آن فرایند با هم کار میکنند تا فرایند کلی را موثرتر کند و به جای پیگیری دقیق و مکانیکی فرآیند، شما آن را به عنوان یک فرآیند بسیار پویاتر میبینید که در آن هر قسمت از فرایند ممکن است نیاز به تناسب شرایط داشته باشد.
تفکر سیستمی در محیط کار
وقتی صحبت از مدیریت سازمانها میشود، بسیاری از سیستمها رویکرد موثری را میبینند، زیرا میبیند که چگونه موجودیتهای پیچیده مختلف بر یکدیگر تاثیر میگذارند و کل سیستم را تشکیل میدهند. بخشها یا تیمهای مختلف درون یک سازمان با یکدیگر ارتباط دارند و بر یکدیگر تاثیر میگذارند.
در حالت ایده آل، آنها با هم برای رسیدن به یک هدف کار میکنند. رهبران تجاری که متفکران سیستم هستند تصویر بزرگ را میبینند و این چیزی است که آنها برای به حداکثر رساندن عملکرد در سازمان روی آن تمرکز میکنند.
جدا از درک نحوه عملکرد اجزای مختلف با یکدیگر و تاثیرگذاری بر یکدیگر، متفکران سیستمی همچنین در نظر میگیرند که عملکرد آنها در هر جز چگونه میتواند بر کل سیستم تاثیر بگذارد. همچنین مفهوم عرضه و تقاضا وجود دارد، جایی که متفکران سیستم میدانند چه موقع و در کجا به خروجی آنها نیاز خواهند داشت و همچنین عوامل خارجی که میتوانند بر تقاضا تاثیر بگذارند کدام هستند. آنها همچنین ظرفیت سازمان خود را برای برآوردن تقاضای بازار درک میکنند.
یکی از اجزای اساسی تفکر سیستمی تمرکز بر بازخورد است. توجه به بازخوردهای مربوطه، رهبران تجاری را قادر میسازد تا راه حل مشکلات را ارائه کرده و از اتلاف منابع جلوگیری کنند. به حداکثر رساندن کارایی عملیاتی، هدف اولیه استفاده از تحلیل تفکر سیستمی است.
متفکران سیستمی اهمیت ادغام اهداف شخصی کارکنان با اهداف تجاری کلی شرکت را درک میکنند؛ بنابراین، آنها از شیوه مدیریتی استفاده میکنند که بر شناخت و پاداش دادن به دستاوردهای فردی کارکنان تاکید میکند و سعی میکند کارکنان را در مورد اهداف اصلی شرکت و نحوه مشارکت آنها در دستیابی به این اهداف به طور جداگانه آگاه کند.
مراحل عملی ایجاد سازمان مبتنی بر تفکر سیستمی
همه رهبران دیدگاه سیستمی ندارند تا حدی به دلیل ساختار سازمانی. در بسیاری از موارد، هر بخش، تیم، مدیر، اهداف، وظایف، بودجه و KPI های خاص خود را دارد.
در نتیجه، تیمها فقط بر وظایفی که به آنها محول شده تمرکز میکنند. همچنین، بسیاری از سازمانها در قالب بالا به پایین، فرمان و کنترل عمل میکنند. در تفکر سیستمی، رهبران کسب و کار به کارکنان اجازه میدهند تا نحوه عملکرد سازمان را درک کنند و آنها را تشویق میکند تا به فرآیندها برای رسیدن به اهداف کلی شرکت کمک کنند.
نحوه استفاده از شکست را به عنوان یک سکوی پرش یاد بگیرید
سیستمها مستعد خرابی هستند. همه فرایندهای تجاری به گونه ای طراحی شدهاند که در اتاقهای عقیم شده دفاتر شرکت عالی عمل میکنند. در نتیجه، سیستمها خراب میشوند و ناکارآمد میشوند. برای متفکران سیستمی، این دلیل بر این نیست که سیستم نمیتواند کار کند، اما کشف نحوه بهینه سازی سیستم و توسعه خطاهای ناموفق یک چالش است.
برای یک متفکر سیستمی، این مهم است که سیستم را عملکردی کند، سپس موفقیت را به طور مکرر رقم بزند. تفکر سیستمی یک ابزار ضروری برای کسب و کار است، زیرا ایدههایی را که میتواند کارساز باشد دور نمیاندازد. فقط آنها را بازیافت میکند تا یک مدل کار پیدا کند. این استراتژی در نظر گرفتن فرایندهای تجاری اشکالاتی دارد، اما نکات مثبت آن بسیار بیشتر از موارد منفی است.
بهینه سازی مداوم باعث موفقیت می شود
وقتی مشاغل موفق را بررسی میکنید، فرایندهای آنها به طور ایده آل بین ورودی و خروجی بهینه میشود. صدها نمونه شرکت هلدینگ وجود دارد که در آن کارایی بین یک واحد تجاری و دیگری بهینه میشود.
از دیدگاه کسب و کار، بهینه سازی تولید را هدایت میکند. با این حال، این بهینه سازی فراتر از ساخت محصولات و ارائه خدمات است. حتی مواردی مانند نحوه تعامل کارکنان با یکدیگر و کسب و کار (مطالعه رفتار سازمانی) میتواند کارایی آنها را افزایش دهد. مشاهده این موارد به عنوان یک سیستم مزایای خود را دارد، زیرا روش جدیدی را برای مفهوم سازی معایب و پیشرفتها ارائه میدهد.
مشکلات را عمیقا بررسی کنید
وقتی به طور معمول به فرایندهای موجود در یک کسب و کار نگاه میکنید، ممکن است همه چیز را به روشی ساده مشاهده کنید. ممکن است ورودیها، فرایندها، خروجیها و بسیاری موارد دیگر در موفقیت یا شکست این شرکتها نقش داشته باشند.
با این حال، تفکر سیستمی باعث میشود از منظر سه بعدی به مسائل نگاه کنید. به جای ورودیها، فرایندها و خروجیها، رفتاری را که به این نتایج دامن میزند مرور میکنید.
رویکرد جامع برای حل مسئلهای که تفکر سیستمی به آن میپردازد، اقدامات و عناصری را که ورودیها و فرایندها را تشکیل میدهند، به نمایش میگذارد. به جای اینکه اینها را به عنوان بلوکهای جامد ببینیم که نمیتوان آنها را تقسیم بندی کرد، اکنون میتوانیم آنها را به عنوان ماشینها یا سیستمهای کوچک نگاه کنیم.
هرچه بیشتر عقب نشینی کنید، بیشتر متوجه میشوید که یک کسب و کار در اصل یک موجود زنده است و از چندین سیستم به هم پیوسته تشکیل شده است که در جهت یک هدف واحد کار میکنند. از آنجا، مشکلات را میتوان جدا کرد و با حل آنها به این نتیجه رسید که کدام قسمتهای سیستم خراب است.
ارتباط متقابل در اصل همه چیز است
همانطور که مستعمره مورچهها بدون کارگر، تخم و ملکه نمیتواند زنده بماند، همچنین در مورد تجارت نیز اگر یکی از اجزای تشکیل دهنده آن از آن گرفته شود، یک کسب و کار نمیتواند زنده بماند. ارتباط متقابل بین سیستمهای مختلف امکان ارتباط و انتقال محصولات را به جلو و عقب فراهم میکند.
همه چیز در یک تجارت به هم متصل است. حتی عناصری مانند مشتریان بخشی غیر قابل حذف از تجارت را تشکیل میدهند. تکیه بر دیگران باید در فرهنگ شرکت ایجاد شود تا اطمینان حاصل شود که این ارتباط متقابل را حفظ و تقویت میکند.
به طور مشابه، تلاشهای بازاریابی شرکت باید به مشتریان متصل شود، آنها را به خرید محصولات شرکت سوق دهد و در کانالهای رسانهای مشترک با آنها تعامل داشته باشد. مشاهده جامع این ارتباطات، مشاغل را قادر میسازد تا نقاط تنگناها را دریابند و به آنها کمک میکند تا راهی را برای ایجاد یکپارچگی باز کنند.
پیچیدگی ضمنی
مشاغل سعی میکنند موارد پیچیده را بردارند و آنها را سادهتر کنند. ساده سازی چیزی است که باعث ایجاد نوآوری در بسیاری از شرکتها میشود. وقتی صحبت از مدیریت کسب و کار میشود، ساده سازی مانند یک اصل مقدس است.
مشاغل به طور ضمنی پیچیده هستند، به همین دلیل است که تفکر سیستمی برای ساده سازی آنها بسیار خوب عمل میکند. قبل از هر اقدامی به جای ساده سازی یک کسب و کار، یک متفکر سیستم باید پیچیدگی آن را بپذیرد و سپس شروع به یافتن مشکلات آن کند.
متفکر سیستمی بودن در یک کسب و کار به معنای عشق به یافتن و رفع مشکلات درون ساختار آن است، مهم نیست که چقدر پیچیده باشد.
اتخاذ رویکرد سیستمی می تواند باعث ایجاد علاقه شود
تفکر سیستمی بسیار منحصر به فرد است. این کار با تعریف سیستمهایی که محل کار را تشکیل میدهند و همه زیرسیستمهایی که زیر چتر آن عمل میکنند شروع میشود. هر سیستم عوامل و فعل و انفعالات داخلی خود را دارد که پیامدهایی را برای هر سیستم دیگری که با آن تعامل دارد منتقل میکند.
در یک شرکت ساده که تعداد کمی کارگر دارد، تبادل و تعامل میتواند اندک باشد. با این حال، با افزایش مقیاس تجاری، این تعاملات میتواند گسترده باشد و پیامدهای گستردهای داشته باشد. ارتباطات متقابل بین این سیستمها و همچنین وظایف داخلی آنها در درک مشکلات موجود در این سیستمها بسیار مهم است.
در اینجاست که تفکر سیستمی به بینشی نیاز دارد که تنها متفکران منتقد میتوانند ارائه دهند. سیستمی که عملکرد آن ممکن است مطلوب نباشد. این به کسی بستگی دارد که پیوندهای ذاتی را درک کند تا بفهمد چگونه میتوان آن را بهبود بخشید و این تغییرات را پیاده کرد.
همانطور که مشاغل بیشتری تفکر سیستمی را اتخاذ میکنند، ممکن است با گذشت زمان به صورت استاندارد در بین شرکتها مورد استفاده قرار گیرد. در حال حاضر، شرکتهایی که دارای یک متفکر سیستمی در ردههای مدیریتی خود هستند در بهینه سازی ساختار و کارآیی کسب و کار خود بسیار جلوتر از رقبا هستند.
آیا شما از تفکر سیستمی استفاده میکنید؟ آیا خودتان یک متفکر سیستمی هستید؟ در نظر گرفتن دیدگاه سیستمی کار آسانی نیست. این تنها شامل مدیران ارشد نیست. همه افراد در سازمان باید به اهداف کسب و کار آگاه باشند و فرایندهایی را برای دستیابی به آنها پیاده کنند.