شراکت بیمار در درمان بیماریاش
سر انجام تصمیم گرفتند تا اشعه درمانی را برای درمان او بکار گیرند. با این تفاوت که پزشک وی دکتر اُ کارل سایمونتون O.Carl Simonton (متخصص تشعشعات و رئیس بخش پزشکی مرکز تحقیقات و مشاوره سرطان در دالاس تگزا ) از او خواست تا خود نیز در درمان بیماریاش نقش و شرکت داشته باشد.
بدین ترتیب، دکتر سایمونتون به فرانک تعدادی روش برای استراحت و مراقبه آموزش داد که جمعی از پزشکان ابداع کرده بودند و فرانک میتوانست توسط آنها به خلق تصاویر ذهنی بپردازد. پس از دریافت آموزشهای لازم فرانک هر روز سه مرتبه در خیال خود تشعشعات را همچون گلولههای انرژی تصور میکرد که به بمباران سلولهای سرطانی در وجود او مشغول هستند.
همچنین در ذهن خود میدید که سلولهای سرطانی روز به روز ناتوانتر میشوند و نیروی بسیار کمتری نسبت به سایر سلولهای بدن او دارند. تصویر سازی ذهن فرانک نشان میداد که سلولهای سرطانی نمیتوانند با انرژی گلولهها مبارزه کنند و آسیبی که از اشعهها به آنها وارد میشود را ترمیم کنند.
در ادامه آموزشهایی که فرانک دیده بود او میبایست در ذهن خود به سراغ گلبولهای سفید خون میرفت که مانند سربازانی غیرتمند بر سلولهای بی جان سرطان حمله میبرند. او تصور میکرد که سربازان سیستم ایمنی بدن او سلولهای سرطانی را به سمت کبد و کلیه هدایت میکنند تا به سرعت از وجودش خارج شوند.
پیروزی تصاویر ذهنی بر سلولهای سرطانی
نتایجی که پس از اشعهدرمانی حاصل شدند بسیار متفاوت با موارد دیگری بودند که صرفا در برخورد با اشعه قرار میگرفتند. هیچ یک از عارضههای منفی مانند ضایعات پوستی و اندامی برای فرانک رخ ندادند و به تدریج و پس از گذشت دو ماه از درمان فرانک، وی نیروی خود را بازیافت و تمام علائم سرطان نابود شدند. چگونه تصویری که در ذهن میسازیم بر پدیدهای به قدرت و سرسختی سرطان پیروز میشود؟
مغز ما قادر نیست همواره آن چه را که در بیرون است از آن چه باور میکند که در بیرون است از هم تشخیص دهد. به همین دلیل هنگامی که فردی دچار نقص عضو میشود با این که دیگر عضوی در جای خود قرار ندارد اما گمان میکند که عضو خیالی هنوز بر جای خود باقی است. توجه داشته باشید که تصویر به یاد آمده یک چیز همان قدر بر احساسات اثر میگذارد که خود آن چیز.
شاید در ابتدا این واقعیت که بدن نمیتواند میان وقایع واقعی و خیالی تفاوت قائل شود عجیب و دور از انتظار به نظر بیاید اما همه ما تجربیاتی داشتهایم که نشانی از این واقعیت هستند. مانند اینکه خاطرهای دوستنداشتنی و ترسناک را به یاد آوردهایم و شبیه به لحظه وقوع آن اتفاق، کف دستهایمان عرق کردهاند.
نظم مستتر وجود
طبق نظر دیوید بوهم David Bohm فیزیکدان انگلیسی آمریکایی، سطحی عمیقتر و لامکان در وجود قرار دارد که تمامی هستی ما از آن زندگی یافته است. در این سطح تخیل و واقعیت از هم جداییناپذیرند و نمیتوان تمایزی میانشان قائل شد. بنابراین ایده که به آن ایده نظم مستتر میگویند، تخیل همان چیزی است که موجب آفرینش شکلی میشود که قابل لمس است. تخیل در بر دارنده نیات و ذرات همه حرکاتی است که برای پیدایش آنها لازم است.
ایمان و اعتقاد شما و آن چه بدان باور دارید نقش بسیار موثری در سلامتی شما دارند. آختر برخ که یک پزشک است در کتاب تصویرسازی در درمان از مواردی سخن میگوید که افراد زیادی با بیماری خود جنگیده و مرگ را فراری دادهاند تنها به این علت که اعتقاد دیگری داشتند، در حالی که پزشکان همه ناامید از بهبودی آن افراد بودهاند.
نقش باورها در درمان بیماری
برای مثال، خانمی که توانایی راه رفتن نداشته و در حالت اغما قرار گرفته بوده، همچنین وجود توموری بزرگ را در مغز او تشخیص داده بودند بی آنکه تحت عمل جراحی، اشعه درمانی یا شیمی درمانی قرار گیرد از ادامه درمان او منصرف شده بودند زیرا که از مرگ او اطمینان کامل داشتند.
این خانم اصلا قبول نداشته که در حال ترک این دنیاست. او تحصیلات چندانی نداشته و لذا مفهوم تومور و نشانههای مرگآور آن را درک نمیکرده است. او با همان حسی که همیشه در طول زندگی بر هر گونه بیماری غلبه میکرده به سراغ سرطان رفته بود.
به عقیده آختر برخ افرادی که از لحاظ ذهنی تواناییهای متفاوت داشته یا از لحاظ عاطفی مختل هستند حتی از نظر میزان ابتلا به سرطان در حد پایینتری قرار دارند.
هر فردی که به بیماری مبتلا میشود میبایست سلامتی را در هر لحظه فرا خواند و در عین حال هر گونه اعتقاد و تصویری را که برای سلامتیاش نتایج منفی به دنبال دارد از خود دور کند. ما میباید خود را از قید تصاویر منفی رها کنیم. تصویر سازی میتواند هم بیماری را درمان کند و هم آن را سبب شود.
عشق، پزشکی و معجزات
دکتر برنی زیگل Beernie Siegel، در کتاب عشق، پزشکی و معجزات Love, Medicine and Miracles، مواردی را مثال میزند که که در آن تصویرهای ذهنی به کار گرفته شده توسط بیماران برای توصیف خود و زندگیشان در خلق شرایط آنها موثر است. مانند زنی که میباید جراحی سینه انجام میداد و به پزشک خود اعلام کرده بود که حس میکند نیاز دارد چیزی را از روی قفسه سینهاش بردارد.
یا بیمار دیگری که دچار سرطان مغز استخوان مضاعف در استخوانهای پشت بود و میگفت همیشه او را آدمی دانستهاند که مهره پشت ندارد. مورد جالب توجه دیگری که در این کتاب مثال زده شده مردی است که دچار نوعی سرطان حنجره بود و متاسفانه در کودکیاش همیشه مورد تنبیه پدر خود از طریق فشار دادن گلو و فریاد خفه شو قرار گرفته بود.
همه بیماریها البته تا حدی، پیش از همه در ذهن انسان ریشه میگیرند اما این خصلت باعث نمیشود که معتقد باشیم بیماریها همه غیر واقعی هستند. اگر کسی آن قدر قوی باشد که بتواند مرض و بیماری خلق کند پس قدرت ذهن آن را هم دارد که مولد سلامت و بهبودی باشد.
بازیهای بسکتبال ذهن
بررسیهای گوناگونی که در سراسر جهان صورت گرفته است نشان دادهاند که تصویر سازی بر فعالیتهای ورزشی و حرکات بدنی نیز تاثیر بسیار میگذارد.
شلومو برزنتیس Shlomo Brezentiz، روانشناسی از دانشگاه عبری در بیتالمقدس، چند گروه سرباز اسرائیلی را مورد آزمایش قرار داده است. او آنها را وا داشت تا چهل کیلومتر را قدمرو طی کنند اما اطلاعات گوناگونی را در اختیار هر گروه قرار داد. گروهی را وا داشت تا ابتدا سی کیلومتر راه بروند و پس از اتمام سی کیلومتر به آنها اطلاع داد که هنوز ده کیلومتر باقی مانده است.
به گروه دیگر گفت که میباید شصت کیلومتر راهپیمایی کنند ولی در واقعیت آنها را فقط چهل کیلومتر راه برد. او اجازه داد عدهای علامتهای کیلومتر جاده را از دور ببینند و برای عدهای دیگر علامتی پیش رو قرار نداد تا ندانند چند کیلومتر از مسیر را طی کردهاند و چه میزان باقی مانده است.
در پایان، برزنتیس دریافت که سطح هورمون استرس در خون سربازان نشانگر تخمین زدنهای آنها بود و نه فاصلهای که در واقعیت راهپیمایی کرده بودند. به عبارت دیگر، بدن سربازان به واقعیت واکنش نشان نمیداد بلکه به آن چه به عنوان واقعیت تصویر سازی میکردند واکنش نشان میداد.
رابطه میان تصویر سازی و عملیات جسمانی
دکتر چارلز اِی.گارفیلد Charles A.Garfield، محقق سابق ناسا و رئیس کنونی یکی از نهادهای علمی در برکلی کالفرنیا میگوید که روسها، بر رابطه میان تصویر سازی و عملیات جسمانی به وفور کار کردهاند.
در یکی از این تحقیقات، تعدادی از ورزشکاران عالی رتبه را به چهار گروه تقسیم کردند. گروه اول تمام زمان تمرین یعنی صد درصد آن را صرف تمرین کردند. گروه دوم هفتاد و پنج درصد از وقت آن را صرف تمرین و بیست و پنج درصد را برای تصور حرکاتی که مایل بودند در ورزش خود انجام دهند به کار گرفتند.
گروه سوم، نیمی از زمان تمرین را به فعالیت فیزیکی و نیم دیگر را به تصویر سازی ذهنی و در نهایت گروه چهارم، بیست و پنج درصد را وقف تمرین و هفتاد و پنج درصد را صرف تصویر سازی نمودند. باور کردنی نبود که در نتیجه مسابقات زمستانی سال هزار و نهصد و هشتاد در لیک پلاسید Lake Placid نیویورک، بیشترین حد پیشرفت و مهارت از آن گروه چهارم تحقیق شده بود. و بعد از آنها به ترتیب گروه سوم، دوم و اول قرار گرفتند.
دکتر گارفیلد میگوید، روسها تکنیک پیشرفته تصویر سازی را میان بسیاری از برنامههای ورزشی خود گنجاندهاند و بر این باورند که تصاویر ذهنی به عنوان اولین محرک در فرآیند تولید تکانههای ماهیچهای-عصبی به کار میروند.
عدم انفصال میان سلامتی و بیماری
پزشکی به نام لَری دوسی بر این باور است که تصویر سازی تنها راه ایجاد تغییرات جسمانی نیست. راه دیگری هم هست که بدان تشخیص تمامیت به هم پیوسته چیزها میگویند. یعنی بپذیریم هر چیزی در جهان با دیگر چیزها در ارتباط است.
ما اغلب مایلیم بیماری را به عنوان پدیدهای خارج از وجود خویش در نظر بگیریم و تصور میکنیم امراض از بیرون میآیند و ما را احاطه میکنند و بنابراین سلامتی ما را به خطر میاندازند. اما اگر باور کنیم که زمان و مکان و هر چیز دیگری که در این عالم است در حقیقت از هم جدایی ناپذیرند، پس نمیتوان میان سلامتی و بیماری نیز تمایزی قائل شد.
ما متصل هستیم
دوسی میگوید بیماری همچون فضایی از یک رفتار، از تغذیه، از خوابیدن و از ایجاد روابط بی شماری دیگری با کل جهان پدید میآید. هر گاه ما بیماری را همچون چیزی جدا از خود ندانیم و بر عکس آن را جزئی از یک کل بزرگ ببینیم، اغلب بهبود مییابیم.
در یک آزمایش، فردی که از سردرد دائمی رنج میبرد از توالی سردردها و لحظات تشدید آنها یادداشت برداری کرد. او دریافت هنگامی که شروع به نوشتن یادداشت کرده بود، سردردش فروکش کرده و از بین رفته بود.
بیماری را دیگر نمیتوان همچون مرضی مزاحم که از جای دیگر ریشه دوانده دید، بلکه میباید به عنوان بخشی از فرآیند زندگی بسان کلیتی غیر قابل شکست، به درستی و به دقت توصیف کرد. وقتی نقطه وضوح دید ما اصل اتصال و یکی بودن است و نه تجزیه و انفصال، صحت و سلامتی به تبع آن خواهد آمد.
ما متصل هستیم. به نیروهایی که هم بیماری میآفرینند و هم سلامتی و متصل به باورهای موجود در جامعهمان، به نگرههای دوستان و افراد نزدیکی که بیشترین معاشرت را با آنان داریم، به خانواده و به پزشکمان، متصل به تصاویر، اعتقادات و حتی به واژههایی که برای شناخت جهان اطراف به کار میبریم.
قدرت درمان کننده هیچ چیز
پدیده پزشکی دیگری که نشانگر تسلط ذهن بر بدن است تاثیر دارونما Placeboست. دارونما یا همان داروی کاذب، شامل هر گونه درمان پزشکی که عمل خاصی روی بدن انجام نمیدهد، میشود. مانند قرصهای شکری و محلول آب نمک. البته دارونما همیشه لازم نیست تا دارویی باشد.
برخی معتقدند که درمانهای غیر سنتی مانند بلورها، دستبندها و گردنبندهای مسی نیز از همین ترفند برای درمان بیماریها استفاده میکنند. حتی عمل جراحی نیز میتواند همچون دارونما عمل کند. تنها تاثیر دارونماها انرژی بخشیدن به بیمار یا ایفای نقش به عنوان عاملی مهار کننده در آزمایش کوری مضاعف double-blind experiment است.
آزمایش کوری مضاعف
در آزمایش کوری مضاعف افراد به دو دسته تقسیم میشوند. دستهای را مورد درمان واقعی و دسته دیگر را مورد درمان کاذب قرار میدهند. در این میان پژوهشگران و آنها که مورد آزمایش قرار گرفتهاند نمیدانند به کدام دسته تعلق دارند و علت این ندانستن این است که نتایج درمان را به صورت دقیقتری ثبت کنند.
جراحی کاذب
در دهه هزار و نهصد و پنجاه، بیماری آنژین صدری Angina Pect که همان درد قفسه سینه و بازوی چپ به علت کاهش جریان خون در قلب است، معمولا با عمل جراحی درمان میشد. اما چند تن از پزشکان تصمیم گرفتند توسط آزمایشاتی به جای عملهای جراحی مرسوم که شامل مسدود ساختن شریانهای بیمار میشد، فقط سینه بیمار را بشکافند و دوباره بدوزند.
استاد احمد محمدی
اگر تغییر از خود را بپذیری و شروع کنی، بخش اعظم راه موفقیت را پیمودهای.
شاید باور نکنید اما بیمارانی که مورد جراحی کاذب قرار گرفته بودند، به اندازه بیمارانی که واقعا و کاملا جراحی شده بودند بهبود یافتند. در نتیجه مشخص شد که جراحی کامل در واقع نوعی دارونمایی است و همان تاثیری را بر بیمار میگذارد که دارونمایی.
بیماریهای دیگری مانند سردردهای میگرنی، آلرژیها، تب نوبه، سرماخوردگی معمولی، جوش، آسم، زگیل، انواع گوناگون دردها، دل به هم خوردگی و دریازدگی، دردهای معده و بیماریهای روانی از قبیل افسردگی و اضطراب، پارکینسون، درد مفاصل و سرطان به درمان دارونما پاسخ مثبت دادهاند.
رنگ قرصها
میزان تاثیرگذاری یک دارونما در هر موقعیت خاص نیز بسیار فرق دارد. چون عاملی که بر میزان تاثیرگذاری دارونما اثر میگذارد در واقع روشی است که دارو را تجویز میکنند.
افراد معمولا میپندارند که تزریق با سوزن در مقایسه با استفاده از قرصها اثری قویتر به جا میگذارد. یا کپسولها نیز بهتر از قرصها عمل میکنند. حتی دیده شده که اندازه و رنگ قرصها نیز در درمان بیماران نقش موثری دارد.
در آزمایشی که برای تعیین میزان و ارزش تلقینی رنگ یک قرص انجام شد، پژوهشگران دریافتند که مردم خیال میکنند قرصهای زرد یا نارنجی موجب برانگیختگی یا برعکس ملال و افسردگی میشوند. آنها قرصهای قرمز تیره را آرامبخش، قرصهای بنفش را توهمزا و قرصهای سفید را مسکن میپنداشتند.
روش تجویز دارو
عامل موثر دیگر در این زمینه نحوه برخورد و رفتار پزشک به هنگام تجویز داونماست. دکتر دیوید سوبل David Sobel، کارشناس مسائل دارونمایی در بیمارستان کایزر Kaiser Hospital کالیفرنیا، به موردی برخورد کرده است که دانستن آن خالی از لطف نیست. دکتر سوبل از پزشکی میگوید که بیماری مبتلا به آسم داشت و این بیمار به زحمت میتوانست لولههای برونش خود را باز نگه دارد. او دستور داد تا بیمار از قرصهای بسیار قوی جدیدی که به تازگی از کارخانه به دستش رسیده بود استفاده کند.
پس از استفاده بیمار از قرصها، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که رفته رفته به طرزی شگرف علائم بهبودی را از خود نشان داد و توانست به راحتی نفس بکشد. اما بار دیگر که دچار حمله آسم شد پزشک برای او دارونما تجویز کرد. این بار بیمار از اینکه دارو به تمامی مشکل نفس کشیدن او را بهبود نبخشیده شکایت کرده بود. این اتفاق پزشک را متقاعد کرد که تجویز اولیه او واقعا داروی جدید ضد آسم بوده است.
اما نامهای از کارخانه به دست پزشک رسید مبنی بر اینکه آنها روز اول دچار اشتباه شده و به جای قرصهای قوی جدید بر حسب تصادف یک دارونما برای او فرستاده بودند. بدین ترتیب آن چه باعث تغییر حالت بیمار در مرحله دوم شده بود، نه کیفیت اثر گذاری دارونما که اشتیاق ناآگاهانه پزشک برای تجویز اولین دارو بود.
همان طور که پیشتر اشاره شد ذهن و جسم ما در تشخیص میان واقعیت تخیلی و واقعیت راستین ناتوان است. حتی چیزی به بیاهمیتی تغییری جزئی در رفتار و برخورد پزشک به هنگام تجویز دارو کافی است تا یکی اثرگذار و دیگری بیاثر باشد. حتی اطلاعاتی که پنهانی دریافت شدهاند میتوانند در باورها و تصاویر ذهنی که بر سلامتی ما اثر گذارند سهم مهمی داشته باشند.
آیا داروها واقعا اثر گذارند؟
تاثیر دارونما نقش مهم در پزشکی گذشتگان ایفا کرده است ولی پرسش این است که آیا اکنون نیز چنین است؟ پاسخ ظاهرا مثبت است. دفتر مرکزی ارزشیابی تکنولوژی The Federal Office of Technology Assessement، تخمین زده است که بیش از هفتاد و پنج درصد از کلیه مداواهای پزشکی آن چنان که باید مورد بررسی دقیق علمی قرار نگرفتهاند.
پزشکان شاید هنوز هم مشغول تجویز دارونما هستند و خود نمیدانند. هربرت بنسون Herbert Benson، فیزیکدان از دانشکده پزشکی هاروارد معتقد است که بسیاری از داروهای بدون نسخه، اغلب به صورت دارونما اثر میگذارند.
عدهای شاید تصور کنند که مبادا تمام داروها دارونما باشند؟ ولی معلوم است که جواب، منفی است. بسیاری از داروها چه بدانها باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم اثر گذارند. برای مثال ویتامین ث شوره سر را از بین میبرد و انسولین بیماری قند را بهبود میبخشد.
وارونگی قضایا
خوردن یک دارونما ممکن است به خوبی همان تاثیری را ایجاد کند که داروی واقعی و بر عکس خوردن داروی واقعی ممکن است هیچ تاثیری بر جا نگذارد.
این وضعیت را با آزمایشهایی که با آمفتامینها Amphetamine انجام دادهاند نیز به اثبات رساندهاند. در یکی از آزمایشها بیست نفر داوطلب را در دو اتاق مجزا جا دادند. در اتاق اول به نه نفر آمفتامین تحریک کننده دادند و به نفر دهم باربی تورات خوابآور Barbiturate. در اتاق دوم موقعیت را بر عکس کردند.
در هر دو مورد، هر کسی را که به عنوان نفر دهم برگزیده بودند درست نظیر سایر هم اتاقیهایش رفتار میکرد. در اتاق اول، کسی که قرص خوابآور خورده بود به جای خوابیدن، بسیار سر حال به نظر میرسید و در اتاق دوم تنها کسی که آمفتامین خورده بود نیز نظیر سایرین به خواب فرو رفته بود.
دارونما چیزی است که در زندگی ما نقش عمدهای ایفا میکند. آیا هیچ گاه آنتیبیوتیک باعث شده که سرماخوردگی یا گلودرد شما برطرف شود؟ اگر چنین است، شما تاثیر دارونما را تجربه کردهاید. چرا که همه سرماخوردگیها و انواع مختلف گلو درد را ویروسها باعث میشوند و آنتیبیوتیکها تنها بر عفونتهای باکتریایی اثر گذارند.
باورهای فرهنگی
ایمان ساده هر روزه قادر است بر بدنمان تاثیری قوی به جای بگذارد. یک نوع از باورها را جامعه به ما تحمیل میکند. داستان زوجی که سالهاست میکوشند صاحب فرزند شوند و موفق نمیشوند تقریبا برای همه آشناست. آنها سرانجام کودکی را به فرزندی میپذیرند ولی چندی بعد زن یکباره باردار میشود. این اتفاق بدان معناست که برگزیدن فرزند، زن یا مرد را واداشته تا بر آن مانع ناشناخته که راه باروریشان را بسته بود فائق آیند.
عامل دیگری که میتواند بر ما بسیار اثر بگذارد ترسها و اضطرابهایی است که ما همراه با سایر افراد همفرهنگ خود تجربه میکنیم. در قرن نوزدهم، بیماری سل جان دهها هزار نفر را گرفت، اما از دهه هزار و هشتصد و هشتاد و هشت به بعد میزان مرگ و میر کاهش یافت.
چون تا قبل از آن دهه کسی نمیدانست چه عاملی باعث بیماری سل میشود و لذا این بیماری در هالهای از رمز و راز وحشتناکی پوشیده شده بود. اما در سال هزار و هشتصد و هشتاد و دو، دکتر روبرت کخ به این کشف بزرگ نایل آمد که بیماری سل از یک باکتری به وجود میآید.
وقتی این دانش به گوش مردم رسید، میزان میرندگی از ششصد نفر در صد هزار نفر به دویست نفر در صد هزار نفر فروکش کرد. با اینکه تا درمان موثر دارویی پیدا شود هنوز نیم قرن باقی مانده بود.
باورهایی که در نگرشهای خود آنها را تجسم میبخشیم
نحوه دیگری که باورها در زندگی ما تجلی مییابند از خلال نگرشهای ماست. آنها که در آزمایشهای مربوط به تعیین میزان خصومت و خشونت، نمرات بالا کسب میکنند هفت بار بیشتر از کسانی که نمرات پایین میگیرند امکان مرگ بر اثر اختلالات قلبی را دارند.
در میان بیماران مبتلا به ایدز، آنها که روحیه مبارزه قوی از خود نشان میدهند بیشتر از آنها که رفتار و نگرهای منفعل دارند عمر میکنند. بیماران سرطانی نیز اگر روحیهای پیکارگر از خود نشان دهند بیشتر عمر میکنند. بدبینها بیشتر از خوشبینها سرما میخورند. استرس معمولا واکنشهای مصونیت را کاهش میدهد و الی آخر.
باورهایی که از خلال قدرت اراده خود آنها را بیان میکنیم
باورهای منفعل و کنشپذیر آن دسته از باورها هستند که اجازه میدهیم فرهنگ یا حالت عادی افکارمان بر ما تحمیل کنند. در مقابل باورهای آگاهانه به شکل ارادهای آهنین و خدشه ناپذیر جهت تجسم و کنترل جسم مورد استفاده قرار میگیرند.
در دهه هزار و نهصد و هفتاد یک نویسنده و استاد دانشگاه هلندی به نام یاک شوارتس Jack Schwarz باعث حیرت و شگفتی موسسات پزشکی و آزمایشگاههای سرتاسر ایالات متحده شد. یاک شوارتس قادر بود توسط اراده خویش، فرآیند زیست شناختی درون بدن خود را کنترل کند.
آقای شوارتس، با فرو کردن سوزنهای بزرگ به بازوان خود، بدون خونریزی یا بدون ابراز ناراحتی و بدون تولید امواج مفزی بتا – که معمولا به هنگام درد تولید میشوند – پزشکان را کاملا دچار حیرت و شگفتی کرد. حتی هنگام بیرون کشیدن سوزنها نیز باز هم خونی سر ریز نشد و حفرهها به هم کشیده و بسته شدند.
علاوه بر آن، شوارتس قادر بود آهنگ امواج مغزی خود را به اختیار خویش تغییر دهد. سیگار روشن روی بدن خود بگذارد و خم به ابرو نیاورد و حتی ذغال گداخته در دستها نگه دارد و به هر سو حمل کند. وی مدعی است که این قابلیتها را وقتی در اردوگاه نازی زندانی بوده به دست آورده است.
در اردوگاه نازی، او ناگزیر از آموختن روشی بود که وقتی به طرز وحشتناکی کتک میخورد بتواند درد را تحمل کند. به اعتقاد آقای شوارتس، هر کسی قادر است داوطلبانه نحوه کنترل کردن بدن خود را بیاموزد و از آن پس مسئول تندرستی خود باشد.
باورهای ناخودآگاه ما
روش دیگری در جهت کسب نیروی شفابخش درونی ما وجود دارد که همانا فرا گذشتن از سپر ضخیم شک و ناباوری است. فریفته شدن توسط دارونما یکی از نشانههای اعمال این نیروست.
هیپنوتیزم روش دیگری است. یک هیپنوتیزم درمانگر همانند دکتر جراحی که دست پیش میبرد و شرایط وجودی یک عضو درونی بدن را عوض میکند، میتواند به درون روان ما رسوخ کند و ما را در تغییر دادن مهمترین نوع باورها و اعتقاداتمان، یعنی باورهای ناخودآگاهمان یاری دهد. وقتی بر مرکب درست باورهایمان سواریم، ذهن ما میتواند حتی از ساخت و ساز ژنتیکی ما نیز پیشی بگیرد.
باورهایی که در ایمان ما تجسم یافتهاند
شاید قویترین نوع باورها آنهایی هستند که ما از راه ایمان معنوی ابراز میداریم. در هزار و نهصد و شصت و دو، شخصی به نام ویتوریو میکلی Vittorio Michelli، با غده سرطانی بزرگی روی کفل چپش به بیمارستان ارتشی ورونای ایتالیا Verona رفت. وضعش آن چنان وخیم بود که بیدرنگ و بدون مداوا او را روانه منزل کردند.
در عرض ده ماه کفل او کاملا تجزیه شده بود، به طوری که استخوان رانش در چیزی همچون بافتی نرم شناور بود. به عبارت دیگر، استخوانها در حال فروپاشی کامل بودند. به عنوان آخرین چاره، به شهر لورد سفر کرد و به چشمه آب گرم رفت. به محض ورود به چشمه، دفعتا احساس کرد که گرمای خاصی تمام بدنش را فرا گرفته است. پس از حمام، اشتهایش را باز یافت و نیروی تازهای پیدا کرد. چند بار دیگر به چشمه رفت و سپس به خانه برگشت.
در طول ماه بعد، چنان احساس سلامتی روز افزونی میکرد که از پزشکانش خواست دوباره از کفلش با اشعه ایکس عکس بگیرند و از آن عکس دریافتند که تومورش کوچکتر شده است. پس از مدتی تومور به کلی ناپدید گشته و استخوانها شروع به بازسازی خود کرده بودند.
میتوان چنین انگاشت که میکلی به سبب ایمانی که به شهر لورد (یک شهر بسیار مذهبی) داشت، توانست خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه خود باعث شفایافتگی خود شود.
مغز میتواند با استفاده از تصاویر، به بدن بگوید که چه کند
از جمله به بدن بگوید تصاویر بیشتری تولید کند، تصاویری که تصاویر میآفرینند. در نهایت ذهن/بدن قادر نیست فرق میان آن دسته از اعصاب را که مغز برای تجربه واقعیت به کار میبرد و آن دسته را که جهت تخیل کردن درباره واقعیت به کار میبرد از هم تشخیص دهد.
هر دو تاثیر بسزایی بر انسان دارند. تاثیری چنان قوی که قادر است دستگاه ایمنی بدن را بر هم زند، تاثیر داروهای قوی را دو برابر تشدید کند یا به عکس از میان بردارد، زخمها را با سرعتی شگفتآور شفا بخشد، تومورها را آب کند، از برنامهریزی ژنتیکی ما پیش بیفتد و گوشت زنده تن ما را چنان تغییر شکل دهد که به هیچ وجه باورکردنی نباشد.
هر یک از ما این توانایی را داریم که دست کم تا حدی بر سلامتی خود اثر گذاریم و شکل جسمانی خود را به شیوههایی بس شگفتآور در اختیار بگیریم. ما همه بالقوه، جزو همان کسانی هستیم که با اعمال خود شگفتی میآفرینند.
21 پاسخ
منم مبتلا به سرطان خون بودم و هیچ انیدی به زنده بودنم نبود و واقعا شرایط خیلی بدی داشتم اما خودم هیچ وقت باور نکردم که قرار از این دنیا برم و بچه هام و همسرمو تنها بگذارم من به انید اونا زنده موندم و سرطان رو شکست دادم عشق به خانوادم منو نجات داد
سلام پوپک عزیز
از اینکه بهبود پیدا کردید بی نهایت خوشحالیم
ممنون از اینکه تجربه خودتون رو با ما به اشتراک گذاشتید
توجیه علمی و فیزیولوژیکی این داستان ها چی هست؟
یعنی در قشر مخ لوب هایی مربوط به اون سرطان ساخته شده که به طور ارادی میشه اون سرطان رو از بین ببریم؟
ذهن انسان خیلی پیچیدست و قدرت باورنکردنی داره اصلا نباید دست کم گرفت و باید در بهترین نحو ازش استفاده کنیم تا نتایج خوبی بگیریم
سلام عسل عزیز
ممنون از اینکه نظرت رو با ما به اشتراک گذاشتید
چطور باید این چنین ویژگی هایی رو در وجودمون تقویت کنیم؟
سلام رامیلا عزیز
من به شما استفاده از پکیج ذهن قدرتمند رو توصیه میکن که بسیار محصول خوب و پرمحتوایی هست
اون قسمتی از مقاله که درباره چگونگی کنترل بدن بود که اون اقاهه سوزن داخل بازوش فرو میکرده خیلی برام جالب بود
سلام بهبود عزیز
ممنون از حسن توجه شما
Pakeyj zehn ghodratmand awlieee be hme pishnahad mikonam tahiye konn
سلام کاربر عزیز
خوشحالیم که رضایت شما رو جلب کردیم
خیلی جالبه ها مثلا من وقتی که از موضوعی ناراحتم بلافاصله سرما میخورم
یعنی روح و جسم کاملا بهم وابسته ان
سلام کاربر عزیز
ممنون از اینکه تجربه خودت رو با ما به اشتراک گذاشتید
مثال هایی که زدید از سرگذشت افراد مختلف خیلی جالب توجه بودند
سلام محمد عزیز
ممنون از حسن نظر شما
اگر منتظر بیماری باشیم خب طبیعیه بیمارمیشیم باید همیشه بدنبال سلامتی باشیم
سلام زهرا عزیز
ممنون از اینکه نظرت رو با ما به اشتراک گذاشتی
سلام
خیلی مقاله خوبی بود
نکات اموزنده خوبی در بر داشت
سلام اکرم عزیز
خوشحالیم که راضی بودین
سلام خیلی متشکرم عالی بود ذهن ما همه چیز است کافی یاد بگیریم چطور ازش استفاده کنیم و بعد درک و احساسش کنیم (شرایطو)که این باعث میشه در زندگی خوشبختی و به همراه بیاره فیلمی که به ما استفاده از ذهنو یاد داد (the secret 2006)بود چیزی که بعضی ها باهاش مبارزه کردن و مسخره دونستنش این فیلم 100درصد درسته به این دلیل که در زندگی در هرلحظه در جریانه و درکش کردیم در هر زمینه ای و هر موقیعتی جواب میده به شرطی که درکش کنیم (تاثیر فکر+و-)در زندگی امیدوارم که بتونین از قانون جذب درست استفاده کنین افکار منفی و جدی نگیرین و افکار مثبتو سخت جدی بگیرین فقط در این صورته که می تونین زندگی سرشار داشته باشین در غیر این صورت زندگی وجود نداره.
خوشحالیم که مخاطبین خوبی همچون شما داریم. موفق باشید.