هدفگذاری و برنامه ریزی شغلی و زندگی

خودت رو به عنوان یک فرد 60 ساله تصور کن که بعد از سی سال کار تو شغلی که ازش متنفر بودی و هر روز بعد از ساعت کاری در طول مسیر محل کار تا خونه به زمین و زمان لعنت میفرستادی بازنشسته شدی و حالا گوشه خونه نشستی و در حالی که لابه لای کلی کاغذ و فاکتور غلت میزنی، در حال حساب و کتاب و جور در آوردن دخل و خرجت هستی تا ببینی که میتونی یه مسافرت چند روزه بری شمال یا نه. دقیقا تو همین لحظه یاد سالهای گذشته میفتی که سرشار از احساسات سر درگمی و ناامیدی بودی و نمیدونستی چه مسیری رو باید پیش بگیری، چه شغلی رو انتخاب کنی، نمیدونستی که چطور باید از عمق وجودت زندگی دلخواهت رو شناسایی کنی و براش برنامه ریزی کنی. 

در نهایت وقتی که فهمیدی چی میخوای، توانایی برنامه ریزی درست و منطقی برای رسیدن اهدافت رو نداشتی و انقدر این ماجرای هدف و زندگی دلخواهت برات فرسایشی شد که یک روز به خودت اومدی و دیدی که بی خیال آرزوها و اهدافت شدی و هر وقت هم که بهشون فکر میکنی حالت ازشون بهم میخوره و خشمگین میشی. با خودت میگی ای کاش در اون دوران میتونستم که زندگی دلخواهم و مسیر رسیدن بهش رو شناسایی کنم تا الان اونطور که دلم میخواست زندگی میکردم و چیزهایی که میخواستم رو داشته باشم. کاش در اون دوران دانش و توان این کار رو داشتم یا کسی رو پیدا میکردم که از اون این دانش رو یاد بگیرم.