برای معنا دادن به زندگی قبل از هرچیزی باید خودمان را بشناسیم، بدانیم که هستیم و از زندگی چه میخواهیم؟ شاید خیلی این جمله برایتان تکراری شده باشد و بسیار آن را شنیده باشید، خودم را بشناسم، یعنی چه؟
همین که بدانی از زندگی چه میخواهی، آرزو و هدفت چیست و چه رویایی در سر داری یعنی خودت را شناختهای. در پی این شناخت و برای رسیدن به هر چه دوست داری باید نقاط ضعفت را بشناسی و از بین ببری. مثلا شاید عجولی یا کم دقتی و یا مسئولیتپذیر نیستی، خوب وقتی دوست داری در جایگاه شغلی که داری پیشرفت کنی باید این خصلتها و عادتهای بد را ترک کنی.
و گام دوم بدست آوردن مهارتهای شخصی و حرفهای است. هر چه بیشتر در این مورد تلاش کنی جایگاه بهتری خواهی داشت.
رویاها را فراموش نکن، بدون آنها خواهی مُرد
اگر خودت را رها کردی، اگر از خودت ناامید شدهای و رویایی در سر نداری، دیگر زندگی کردن برایت معنا نخواهد داشت. شب و روز را پشت سر هم سپری میکنی بی انکه شوق ادامه دادن داشته باشی. شاید بدون آب، بدون غذا و بدون نور بتوان چند روزی زنده ماند، اما به درستی بدون رویا لحظهای نمیتوان زیست.
رویاهایتان را از دست ندهید، شما باید رویا داشته باشید. برای رسیدن به موفقیت منتظر کمک اطرافیان نباشید، تنها خودت هستی که میتوانی سرنوشت طلایی را برای خودت رقم بزنی. با خودت رفیق باش، خودت را باور کن و به تواناییهایت اعتماد کن. به خودت بگو از همین لحظه هر کاری را به هر سختی هم که شده انجام میدهم تا به رویاها و اهدافم برسم.
به خودتان قول رسیدن بدهید، رسیدن به آرزوهایتان. بگویید من یک سال دیگر فلان جا خواهم بود و فلان چیزها را به دست خواهم آورد. در سالهای بعد متعهد شوید که اوضاع بهتر میشود و شما فرد کنونی نخواهید بود. تغییرات مثبت باید تمام وجودتان را در بر بگیرد. پوست بیندازید و تمام نشدنها و ناکامیها و عادتهای بدتان را بکنید و دور بیندازید. فردا یا روز بعد نه، همین حالا زمان تغییر است.