با شروع فصل زمستان به پوشیدن لباسهای گرم و از میان بردن سرما در محیط زندگی نیازمند میشویم. اگر تصور کنیم زندگی فارغ از گذر فصلها زمستانیست که همیشه احتیاج به گرم کردن آن داریم از چه آتشی کمک میگرفتیم؟ آتشی که هیچ گاه خاموش نمیشود و ما را دلگرم نگه میدارد.
ضرورت تصویر سازی در خلق زندگی شاد
تفاوتی ندارد. زمستان یا تابستان که باشد حتا در گرمترین روز سال هم نیاز داریم که وجود شعلهای را در دلمان احساس کنیم. ما هیچ گاه از به یاد آوردن یا لمس هر چه بیشتر این شعله کلافه نمیشویم، دستمان نمیسوزد، چشممان را نمیزند و همیشه جایی در وجودمان برای آن کنار گذاشتهایم. بیایید به لغت دلگرمی کلمه به کلمه نگاه کنیم. زمانی که گرما وجودش را به ذهن یا دستانی سرد میسپارد و از خودش نور ساطع میکند مانند صبحیست که خورشید به آن سلامی دوباره میدهد. آن چه موجب دلگرمی انسان میشود مفهومیست که باعش زایش شادی و امید در ذهن میشود، برای برداشتن قدمهای بعدی به وجود آن تکیه میکنیم و گویی به ارادهی انسان قدرت میبخشد.
ممکن است وقوع مدام یک اتفاق مثبت و یا حضور یک فرد در زندگی دلگرممان کند. اتفاقی که میتواند برای دیگری منفی تلقی شود یا فردی که برای همهی مردم آشنا نیست و حسی بر نمیانگیزد. پس ما تصمیم گرفتیم تا اتفاق یا فردی را برای دلگرمی برگزینیم. ما هر لحظه به دنبال یک معنای تازه برای بخشیدن به دلگرمی هستیم. به دنبال مثالی نو از بینهایتی که هنوز حتا ذرهای از آن را به وجود خویش راه ندادهایم.
مواجههی ذهن قدرتمند با خوشبختی
خوشبختی زمانی خودش را به ما نشان میدهد که فرد توانایی مواجهه با آن را داشته باشد. یکی از راههای مواجهه آمادهسازی ذهن است. تصور کنید برای شغل رویاییتان درخواست فرستادهاید و فردا برای اولین بار قرار است به شرکت مربوطه رفته و تواناییهای خود را اثبات کنید.
لحظهی موعود فرا میرسد. شما برای کنار هم چیدن این پازل به هم ریخته با همهی وجود آمادهاید. خودتان هر تکه را پیدا کرده و از آن نگهداری کردهاید. زندگی منتظر دیدن تصویری نو از جهان شماست. حالا تمام آنچه گوشهی ذهن داشتید پیش رویتان قرار دارد. مانند اینکه پیشرفتهترین دستگاه چاپگر موجود آن را از حافظهی ناخودآگاهتان بیرون کشیده باشد.
اهمیت جذب فرصتها برای تجربهی زندگی بهتر
اگر شما فقط درس خوانده و میان کاغذها تلاش کرده بودید. اگر مجال دیدن فرصتی که از فاصلههای دور برایتان دست تکان میدهد نداشتید چگونه باور میکرد که منتظرش هستید و آن را میشناسید؟ گاهی فرصتها مسافران غریبی هستند که در شهر زندگیتان جز شما کسی را ندارند. و به محض بیتفاوتی به شهر خود بازمیگردند. خدا آنها را به سمتتان هدایت میکند. به هر یک فرمان ایست میدهد تا وقتی که پی نشانهها را بگیریم و شبیه کسی باشیم که منتظر است. مسافران وقتی به فرودگاه میرسند میان مردم عادی که بیتفاوت میگذرند دنبال آشنا نیستند. میان منتظرانی که شوق دیدار در چهرهشان موج میزند جستجو میکنند.
رویاهایت را محکم نگه دار
اگر رویاهایت از دست بروند
زندگی، زمینی بیحاصل میشود
پوشیده از برف و یخلنگستون هیوز
فارسی زهره جعفرپناه
آنچه خواندید قسمت دوم شعر معروف لنگستون هیوز به به نام رویا بود. حتما متوجه اهمیت این شعر با توجه به آن چه با هم گفتیم هستید. زمین بیحاصل خالی از هر گونه تولد میماند. و زندگی که به چنین زمینی تشبیه میشود پیداست نمیتواند حاوی تحقق یک زندگی شاد و آرام و در نهایت خوشبختی باشد. زندگی که در آن از هوای تازه لذت میبریم و گرمی رویاهای ساکن در ذهنمان، همان بذریست که با هر گام به جلو درون زمین میکاریم. برای محکم نگه داشتن رویاها بهتر است اینگونه تصور کنیم که این میهمانان به توجه و یک میزبانی آگاهانه نیاز دارند. میهمانانی که هنوز در شهر زندگی ما غریبند. ما راهنمای آنان هستیم و این مسئولیت کمی نیست. نباید فراموش کنیم که روزی سلامشان را پاسخ گفتیم.
7 پاسخ
“مسافران وقتی به فرودگاه میرسند میان مردم عادی که بیتفاوت میگذرند دنبال آشنا نیستند. میان منتظرانی که شوق دیدار در چهرهشان موج میزند جستجو میکنند.”
نوع بیان و دیدگاهتان به زندگی و به تمامی مسائل تحسینبرانگیز است. حقیقتاً این رویاها هستند که شکل زندگی را میسازند و بدون رویاهایی برای تلاش و دستیافتن، زندگی زمینی بیحاصل و یخزدهست.
این مطلب بسیار عالیست، تشکر فراوان از شما
به بخشی از نوشته که به صورت جدا اشاره میکنید از آنچه در لحظهی نوشتن باعث پیدایش چنین جملاتی شده مطمئن میشوم..
از توجه و تحسین حقیقی شما ممنونم.. خوانده شدن این چنینی بسیار عالیست..
سپاس از توجهتون
چقدر این متن ها از جنس خودته دوست عزیزم.به خاطر همین میتونم باورش کنم
وقتی داشتم میخوندم به این فکر کردم که هیچوقت تا حالا اینطوری به فرصت ها و رویاها نگاه نکرده بودم ، شاید ما باید نگاهمون رو کمی عوض کنیم یعنی نگاه درست تری داشته باشیم.
امیدوارم بتونیم این فرصت هارو ببینیم و بشناسیم قبل از اینکه برگردن به شهرشون…
این متن برام تلنگری شد تا حواسمو جمع کنم شاید تا رسیدن ها چند قدمی بیشتر نمونده باشه…
از توجهت ممنونم دوست خوبم.. با نوشتن این جملهها هدیهی ارزشمندی به من دادی..
مقاله اثرگذاری بود ،
ممنون ازشما
سپاس از توجهتون