توضیحات
رهبری به شیوه ی سر الکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson)
سر الکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) در طول دوران مربی گری خود در فوتبال به چنان جایگاه عظیمی دست یافت، که نه فقط بعضی او را بهترین سرمربی تاریخ فوتبال می دانند، بلکه حتی از او به عنوان برترین سرمربی تاریخ ورزش یاد می نمایند. این مرد اسکاتلندی در سال ۱۹۸۶، در حالی که قبل از آن با تیم گمنام «آبردین» اسکاتلند موفق به شکست دادن رئال مادرید بزرگ در فینال جام برندگان اروپا گشته بود، به منچستر یونایتد آمد تا شکوه سابق را به باشگاهی در حال نزول برگرداند. ولی بازگرداندن منچستر یونایتد به قله فوتبال انگلستان و اروپا کار ساده ای نبود و سر الکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) برای رسیدن به موفقیت مجبور گشت تا باشگاه را به روش دلخواه خود از نو بسازد. منچستریونایتد به تدریج پیشرفت خود را آغاز و از اوایل دهه ۹۰ میلادی شروع به کسب جام نمود. هنگامی که پیرمرد اسکاتلندی در سال ۲۰۱۳ از دنیای فوتبال کناره گیری نمود، منچستر یونایتد تحت هدایت او به ۱۳ عنوان قهرمانی در لیگ برتر، ۲ عنوان قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا، یک عنوان قهرمانی در جام باشگاه های جهان، یک عنوان قهرمانی در سوپر کاپ اروپا، یک عنوان قهرمانی در جام برندگان اروپا، ۵ عنوان قهرمانی در جام حذفی انگلستان، ۱۰ عنوان قهرمانی در کمیونیتی شیلد و ۴ عنوان قهرمانی در جام اتحادیه انگلستان رسیده بود. هنگامی به عظمت سر الکس فرگوسن پی می بریم که به دوران پس از جدایی او از منچستر یونایتد نگاهی بیاندازیم، جایی که منچستر یونایتد با صرف هزینه ای تقریباً ۳۰۰ میلیون پوندی در بازار نقل و انتقالات، هرگز نتوانسته است، فصل را با رتبه ای بهتر از چهارم در جدول لیگ برتر به سرانجام برساند.
ولی سر الکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) فراتر از یک مربی بود. او نقشی مرکزی در سازمان منچستر ایفا می نمود و علاوه بر تیم، در واقع کل باشگاه را مدیریت می نمود. به گفته دیوید گیل (David A. Gill)، مدیر سابق باشگاه منچستر، «اگر استیو جابز به معنی اپل می باشد؛ سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) به معنی منچستر یونایتد می باشد.» در سال ۲۰۱۲، آنتیا البرسه، استاد دانشکده کسب و کار هاروارد فرصت بی نظیری برای بررسی رویکرد مدیریتی فرگوسن (Ferguson) به دست آورد و درباره این موضوع یک موردکاوی انجام داد و تحلیلی از متدهای بسیار موفق فرگوسن (Ferguson) ارائه نمود. البرسه در این زمینه میگوید: موفقیت و استحکامی که سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) داشت، نیازمند مطالعه می باشد؛ مطالعهای که نباید فقط از سوی طرفداران فوتبال انجام پذیرد. او چگونه توانست به این جایگاه دست یابد؟ آیا میتوان رفتارهایی را که باعث موفقیت او گشت و اصولی را که، او را در این راه هدایت نمود، شناخت؟
طبق مصاحبه های مفصل صورت گرفته با افرادی که فرگوسن (Ferguson) با آن ها کار نموده بود، مانند مدیران باشگاه، دستیاران مربی و بازیکنان، و در نهایت گفت و گو با خود فرگوسن (Ferguson) در مورد ۶ درس مدیریتی که عوامل مهم رویکرد کاری او بودند، فرمول موفقیت فرگوسن حاصل گشت، که نکات آن را میتوان در سطحی گستردهتر و در کسب و کار یا حتی زندگی به کار برد؛ که در اینجا به معرفی آنان میپردازیم:
۱- همواره از پایه آغاز نمایید
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) به محض ورود به منچستر در سال ۱۹۸۶، کار خود را با ایجاد ساختاری بلندمدت از طریق طرح مدرنسازی جوانان منچستر یونایتد آغاز نمود. او دو مرکز مجزا برای پرورش کودکان ۹ ساله تأسیس و تعدادی را به عنوان مأمور استعدادیابی استخدام نمود، تا جوانان بااستعداد را کشف و به او معرفی نمایند. دیوید بکهام، معروفترین کشف اولیه او می باشد. کار نمودن روی استعدادهای جوان ریسک بزرگی بود. در آن زمان یکی از مفسرین تلویزیونی در اظهار نظری گفت «شما نمیتوانید با چند کودک به پیروزی دست یابید.» ولی فرگوسن (Ferguson) به شکلی سیستماتیک به این فرآیند نزدیک گشت. خود او در مورد تفاوت بین ساختن یک تیم – چیزی که اکثر مربیان بر آن متمرکز می گردند- و ساختن یک باشگاه اینگونه توضیح میدهد:
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): از بدو ورود خود به منچستر، تنها به یک چیز فکر میکردم: ساختن یک باشگاه فوتبال. قصد داشتم همه چیز را از پایه آغاز نمایم. با چنین رویکردی بازیکنان همه با هم رشد نمودند و یک گروه واحد را تشکیل دادند. در ابتدای ورود من، تیم فوتبال منچستر فقط یک بازیکن زیر ۲۴ سال داشت و این موضوع برای باشگاهی مانند منچستر غیرقابل تصور می باشد. ولی من با اعتماد به نفس کامل ساختار تیم را با جوانان بازسازی نمودم. اولین تفکر ۹۹ درصد مدیرانی که تازه به یک باشگاه میآیند این است که پیروز شوند و باقی بمانند. در نتیجه سعی می نمایند با آوردن بازیکنان باتجربه بقای خود را تضمین نمایند. دلیل این کار این است که ما نتیجه محور می باشیم. در برخی باشگاهها کافی است فقط ۳ بازی را پشت سر هم شکست بخوری تا اخراج گردی! من مطمئن نیستم که امروز باشگاهی به اندازه کافی صبر و حوصله داشته باشد، تا تیمی را در یک مدت ۴ ساله بسازد. ولی به خاطر داشته باشید که پیروزی در یک بازی فقط یک دستاورد کوتاه مدت می باشد و میتوانید بازی بعدی را شکست بخورید. ولی ساختن یک باشگاه، ثبات و استحکام به همراه دارد. در ضمن، وظیفه یک مدیر این می باشد که مانند یک معلم به شاگردان خود برای بهتر شدن، انگیزه بدهد. اگر مهارتهای فنی بهتر به آن ها بیاموزید و از آن ها انسانهای بهتری بسازید، قادرند در زندگی به هر جایگاهی که می خواهند، برسند. زمانی که به جوانان فرصتی میدهید، علاوه بر این که عمر بیشتری به تیم میدهید، حس وفاداری را در آن فرد ایجاد می نمایید. آن ها همواره شما را به عنوان مدیری به خاطر خواهند داشت که نخستین فرصت مهم در زندگی را، به آن ها داده است.
۲- برای بازسازی تیم جرأت داشته باشید
آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) حتی در زمانهایی که موفقیتهای بزرگ به دست میآورد، به بازسازی تیم خود اقدام می نمود. تصمیمگیریهای او همواره بر اساس حس زیرکانهای گرفته میشد، که تیم و بازیکنان در چرخه بازسازی در کجا قرار دارند؛ یعنی بازیکنان در یک زمان مشخص، چقدر ارزش به تیم میدهند. مدیریت فرآیند توسعه استعدادها ناگزیر مستلزم خداحافظی با برخی از بازیکنان بود که فرگوسن (Ferguson) وابستگی شخصی به آن ها داشت.
آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): ما بازیکنان را به سه سطح بازیکنان ۳۰ سال و بالاتر، بازیکنان بین ۲۳تا ۳۰سال و جوانان زیر ۲۳ سال تقسیم می نمودیم. ایده ما این بود که بازیکنان جوانتر استانداردهایی را توسعه دهند که بازیکنان قدیمیتر ایجاد نموده بودند. من اعتقاد دارم چرخه موفقیت یک تیم نهایتاً ۴ سال به طول می انجامد و پس از آن باید تغییراتی در آن ایجاد نمود. در نتیجه ما سعی می نمودیم چشمانداز تیم را در سه یا چهار سال آینده ترسیم نماییم و بر اساس آن تصمیمهایی بگیریم. چون من مدتی طولانی در منچستر بودم، قادر بودم برنامهریزیهای بلند مدت داشته باشم.
۳- استانداردهای بالایی تعیین نمایید
آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) در مورد تمایل به ارزش آفرینی در بازیکنان خود با اشتیاق بسیاری صحبت می نماید. او بیشتر از آموزش مهارتهای فنی، دوست داشت به بازیکنان انگیزه دهد که برای بهتر بودن تلاش نمایند و هیچ گاه تسلیم نگردند، به عبارت دیگر، از آن ها برندگانی همیشگی بسازد.
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): هر کاری که انجام میدادیم برای دستیابی به استانداردهایی بود که به عنوان یک باشگاه فوتبال تعیین نموده بودیم. این استانداردها برای تمام فرآیند تیمسازی و آمادهسازی تیمی، صبحتهای انگیزهدهنده و فنی که با بازیکنان داشتم، کاربرد داشت. برای مثال ما هیچ گاه یک جلسه آموزشی بد نداشتیم و هر چه در طول جلسات تمرین انجام میدادیم، خود را در زمین بازی نشان میداد. این کار سبب میشد بازیکنان در هر جلسه پیشرفت بیشتری داشته باشند.
من وظیفه داشتم انتظارات بازیکنان را افزایش دهم. همیشه به آن ها میگفتم «اگر یک بار تسلیم گردید، برای بار دوم هم امکان تسلیم شدن را برای خود به وجود میآورید.» من هر روز صبح، اولین نفر در تمرینات حضور میافتم. این کار سبب گشت در سالهای بعد، بیشتر بازیکنان هم به موقع و سر ساعت ۷ در زمین حاضر گردند. فکر میکنم آن ها فهمیده بودند دلیل زود آمدن من چیست؛ آن ها فهمیده بودند باید وظیفهای را که به آن ها محول گشته انجام دهند و این حس ایجاد گشته بود که اگر او میتواند این کار را انجام دهد، پس ما هم میتوانیم.
۴- هیچ وقت کنترل امور را از دست ندهید
به گفته ی آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) «نباید هیچ گاه کنترل کار را از دست دهید، حتی وقتی با ۳۰ فوق حرفهای که همه ی آن ها میلیونر می باشند، سر و کار دارید. اگر هر بازیکنی بخواهد جلوی کار من را بگیرد و اختیار و کنترل من را به چالش بکشد، با او برخورد می نمایم.»
بخش مهم حفظ استانداردهای بالا در همه سطوح این بود، که سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) با بازیکنانی که این استانداردها را زیر پا می گذاشتند، به شدت برخورد می نمود. اگر دردسری ایجاد میکردند، جریمه و اگر از اصول کاری خارج می گشتند و عملکرد تیم را زیر سؤال میبردند، فرگوسن (Ferguson) به آن ها میگفت که از تیم بروند.
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): اگر روزی میرسید که مدیر منچستر یونایتد را بازیکنان کنترل می نمودند، یعنی بازیکنان تصمیم میگرفتند که تمرینها باید چگونه باشد، چه روزهایی باید استراحت نمایند، آرایش تیم به چه نحوی باشد و چه تاکتیکهایی باید به کار گرفته گردد، این تیم منچستری که ما امروز میشناسیم نمی گشت. زمانی که من به منچستر آمدم، به خودم گفتم اجازه نمیدهم در مدیریت تیم، قدرت کسی بیشتر از من باشد. زیرا در مدیریت تیم موقعیتهایی پیش میآید که برخی بازیکنان بر فضای رختکن، عملکرد تیم و کنترل شما بر بازیکنان اثر میگذراند. در این صورت این شما می باشید که باید ریسمان را پاره نموده و بدانید که راه دیگری موجود نیست؛ حتی اگر آن بازیکن، بهترین بازیکن دنیا باشد، چون چشمانداز بلند مدت باشگاه مهمتر از هر شخصی می باشد.
۵- پیام خود را با شرایط حال مطابقت دهید
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) که به عنوان مدیری سختگیر و خشن معروف بود، هنگام در میان گذاشتن تصمیمات با بازیکنان، تلاش میکرد کلماتی را که به کار میبرد با موقعیت متناسب باشد. برای مثال اگر قرار بود به بازیکنی که قرار بوده در یک مسابقه بازی کند بگوید که او بازی نخواهد کرد، به شکل خصوصی و با ظرافت به او نزدیک می گشت و با دادن اعتماد به نفس به آن ها میگفت که این فقط یک تصمیم فنی می باشد و بازیهای بزرگتری هم پیش رو می باشند.
در تمرینهای قبل از بازی، سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) و مربیهای دستیارش تنها بر نکات مثبت تأکید میکردند:
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): هیچکس دوست ندارد مورد انتقاد قرار گیرد. تعداد کمی از افراد با انتقاد عملکرد بهتری از خود نشان میدهند و در عوض نسبت به تشویق، واکنش بهتری دارند. در نتیجه هر زمان میتوانستم، بازیکنان را تشویق می نمودم. برای یک بازیکن و در حقیقت برای هر انسان، هیچ چیز بهتر از شنیدن «آفرین» نمی باشد. این بهترین کلمه برای تشویق افراد می باشد و نیازی نیست از اصلاحات اغراق آمیز استفاده نمایید.
البته بلافاصله بعد از بازی و در اتاق رختکن، من به اشتباهات آن ها اشاره و آن ها را سرزنش می نمودم که برای بازی بعدی آن اشتباهات را تکرار نکنند.
۶- همیشه برای پیروزی آماده باشید
تیم سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson) مهارت خاصی در به دست آوردن پیروزی در دقیقه های پایانی بازی داشت. تحلیل از نتایج بازیهای ۱۰ فصل اخیر لیگ انگلستان نشان میدهد، که منچستر یونایتد در مقایسه با سایر باشگاهها، در نیمه دوم بازی و به خصوص در ۱۵ دقیقه پایانی، به نتایج بهتری دست یافته است. صحبتهای بین دو نیمه و تغییرات تاکتیکی صحیح، بدون شک به این پیروزیها ارتباط داشته، ولی این همه ماجرا نیست.
سر آلکس فرگوسن (Sir Alex Ferguson): پیروزی در ذات من می باشد. من استانداردهای خود را در دورههای زمانی بلند مدت تعیین می نمایم، تا گزینه دیگری پیش روی من نباشد و مجبور به پیروزی باشم. حتی اگر ۵ نفر از بهترین بازیکنان تیم مصدوم میشدند، من انتظار داشتم ما پیروز گردیم. بیشتر تیمها قبل از شروع بازی حلقه پیروزی تشکیل میدهند، ولی من این کار را انجام نمیدادم. وقتی ما قبل از شروع بازی وارد جایگاه میشدیم، من اطمینان داشتم که بازیکنانم برای بازی کاملا آماده می باشند، چون همه چیز از قبل آماده گشته بود.
از نحوه بازی ما در دقایق پایانی مسابقه، میتوانید دریابید که من بسیار ریسکپذیر هستم. اگر در نیمه اول نتیجه نمیگرفتیم، پیام من به بازیکنان ساده بود: نترسید! اگر مثلا ۲-۱ عقب بودیم، ترجیح میدادم ۳-۱ شکست بخوریم، ولی یک موقعیت خوب برای پیروزی را از دست ندهیم. به همین دلیل، در ۱۵ دقیقه پایانی بازیکنان برای پیروزی هر کاری می نمودند.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.