تغییر باور ها
در نظام باورهای تمام انسانها، باورهای خوب و بد و صحیح و اشتباه وجود دارد و هیچ کس نیست که باورهای بدون اشکال داشته باشد. زیرا زندگی پر از تغییرات و اتفاقهایی میباشد، که روی افراد مختلف تاثیر مثبت و منفی و متفاوتی میگذارد و تا آخر عمر با او باقی خواهد ماند، مگر آن که تصمیم به تغییر باور بگیرد. داستان معروف عقاب و مرغها آورده شده است تا بیشتر به نقش بسیار مهم تغییر باور در میزان موفقیت پی ببرید.
عقابی در یک کوه بلند و پرشکوه لانه داشت و روی چهار تخم بزرگ خود مینشست. روزی زلزله سبب لرزش صخرهها و سرخوردن یکی از تخمها به پائین کوه گشت. تخم عقاب داخل مزرعهای دقیقا پایین کوه پیش مرغ و خروسها افتاد.
یکی از مرغها به طور غریزی آن تخم را در کنار سایر تخمهای خود جای داد و از آن نگهداری و مراقبت نمود تا اینکه تخم شکست و یک جوجه عقاب زیبا از داخل آن خارج شد.
خیلی زود عقاب باور کرد که هیچ چیز بیشتر از بقیه ندارد و او هم مانند سایرین، یک مرغ میباشد. عقاب خانه و خانواده خود را دوست داشت، اما روح او برای چیزی بیشتر از آنچه بود، فریاد میکشید. روزی او با سایر جوجه مرغها در مزرعه بازی میکرد، ناگهان به آسمان نگاه نمود، متوجه یک گروه از عقابها در اوج آسمانها گشت.
عقاب فریاد زد: «اووه!» بعد اشک در چشمانش جمع گشت و آرزو نمود که کاش میتوانست همانند آن پرندگان در آسمان اوج بگیرد و پرواز نماید! یکی از مرغها که حرف او را شنید، خندید و گفت: «تو نمیتوانی با آن پرندهها پرواز کنی! تو یک مرغی و مرغها اصلا قادر به پرواز نیستند!» عقاب هم چنان به افق خیره گشت و پرواز عقابها را تماشا نمود.
تغییر زندگی عقاب با تغییر باور
خانواده واقعی او آن بالا بودند و او آرزو مینمود که کاش میتوانست با آنها همراه گردد. هر وقتی که رویایش او را وسوسه مینمود که اوج بگیرد و پرواز نماید، با خودش میگفت «این کار ممکن نیست، آن را فراموش کن». پس از مدتی عقاب آرزوی خود را فراموش نمود و مانند سایر مرغها به زندگی خود ادامه داد تا اینکه مانند یک مرغ مرد.
با توجه به داستان فوق پی میبریم که باورهای ذهنی ما و همچنین باورهایی که توسط دیگران از کودکی به ما دیکته شدهاند تا چه حد میتوانند مسیر ما را در زندگی تعیین نمایند.
یک انسان زمانی میتواند به موفقیت دست یابد، که خودش را باور داشته باشد. برای خود و دیدگاه خود اهمیت قائل گردد و محتاج توجه و نظر دیگران نباشد. در صورتی که بسیاری از ما از کودکی به جای پیگیری رویاهایمان، به فکر جلب توجه والدین و سایر افراد بودهایم!
بسیاری از باورهای پایدار منفی ما ریشه در کودکی ما دارند!
از این رو هر زمان برای عملی که از نظر عقل و منطق شما، زشت نیست، احساس پشیمانی نمودید، به دنبال علت احساس پشیمانی خود باشید. نامربوط بودن آن را برای خودتان تشریح نمایید.
بگذارید باورهای ذهنی آگاه شما آنقدر زنده و قوی باشند تا چنان تاثیری بر ناخودآگاه شما بگذارد که از لحاظ شدت با تاثیراتی که والدین یا دیگر اعضای خانواده در دوران کودکی بر ناخودآگاه شما گذاشتهاند، برابری نماید.
باور های ذهنی غلط، واکنش های غلط به همراه دارند
بین عقل و بیعقلی حرکت ننمایید. با بیعقلی، صمیمانه برخورد نمایید، ولی نه به آن احترام بگذارید و نه دشمنی نمایید. زمانی که افکار و احساسات منفی و احمقانهای در خودآگاه شما پیدا گشت، با آن برخورد ریشهای نمایید، ریشه آن افکار را بیابید و پس از بررسی دقیق و پی بردن به منطقی نبودشان، آنها را کنار بگذارید. اجازه ندهید که نیمی از باورهایتان تابع عقل و نیمی دیگر تابع دلایل غیر منطقی کودکانه شما باشد.
انسان باید به طور عمیق در مورد آنچه عقل به او حکم میکند فکر نماید. اکثر انسانها زمانی که به طور سطحی باورهای دوران کودکی را کنار میگذارند، فکر میکنند که آن باور را از بین بردهاند و کار دیگری باقی نمانده است.
متوجه نیستند که این باورها هنوز در کمین میباشند. هنگامی به عقیده محکم و منطقی میرسیم، لازم است که روی آن عمیق گردیم، به پیگیری نتایج آن بنشینیم. لازم است که در خود دنبال باورهای ناسازگار با این برداشت جدید بگردیم و آن باورهای پایدار شده را حذف نماییم.
در نهایت انسان باید ذهن خود را با باورهای منطقی و مثبت تجهیز نماید، نباید گذاشت که باورهای غیرمنطقی، منفی و بازدارنده بدون بررسی عمیق کنار گذاشته شوند. میتوان با طی نمودن گامهای ذیل، باورهای مثبت و پایداری را جایگزین باورهای منفی و غیر منطقی خود نماییم.
5 گام جهت تغییر باور پایدار منفی و غیر منطقی به باورهایی مثبت و سازنده
گام اول؛ حذف باور و تصویر منفی قبل: هر وقت دچار افکار منفی گشتید، بلند بگویید “حذف”.
گام دوم؛ جایگزینی باور (تصویر) مثبت: بعد از حذف، باور مثبت جدیدی را ایجاد نمایید.
گام سوم؛ عبارت تاکیدی و تکرار: باور جدید را در قالب عبارات تاکیدی بنویسید و با صدای بلند تکرار نمایید.
گام چهارم؛ تجسم: خود را در حالی که به باور جدید آراستهاید، تصور نموده و روی آن تمرکز داشته باشید.
گام پنجم؛ ممارست: تکرار و ممارست گام چهارم به مدت 21 روز تا باور جدید جزئی از وجود شما گردد.
تغییر باور یعنی تغییر زندگی
اینکه مرغ باقی بمانید یا اینکه گوهر وجودی خود را نمایان کنید، همه به عهده خودتان است. شما باید باورهای مرغی خود را تغییر دهید و به عقاب بودن خود ایمان بیاورید!
باید بتوانید باورهای ذهنی منفی که از دوران کودکی در شما پدیدار و پایدار گشته است را تغییر دهید و تخم باورهای مثبت و سازنده را با طی نمودن مراحل فوق در ذهن خود بکارید و رشد دهید. آیا بهتر نیست، باورهای غلط دوران کودکی خود را کنار بگذاریم و همچون یک عقاب بزرگ اوج بگیریم؟!
تمام تغییرات باید از ذهن و باورهای ما آغاز گردد. ذهن همه ما توانمندیهای خارق العادهای دارد که متاسفانه بسیاری از ما از آنها بیخبریم! توانمندیهایی فراتر از تمام موفقیتهایی که تاکنون حاصل آمدهاند!
تنها چیزی که مهم است پی بردن به این توانمندیها و یادگیری تکنیکهایی جهت باالفعل نمودن این تواناییهای باالقوه است! دوره آموزشی غیر حضوری «معجزه قدرت ذهن» تمام تکنیکها و ابزارهایی را که برای به کارگیری استعدادها و تواناییهای ذهنیتان نیاز دارید را در اختیارتان قرار میدهد.
پیشنهاد میکنیم با شرکت در این دوره بینظیر آکادمی بازار دست از افکار و باورهای ذهنی منفی و غیر منطقی خود دست بردارید تا شاهد رسیدن به آرزوهایتان باشید. لطفا نظرات و تجربیات خود را در این زمینه با ما و سایر علاقمندان در میان بگذارید