در مورد کتاب زندگی بی حد و مرز
قبل از هرچیزی باید بگوییم که کتاب زندگی بی حد و مرز نگارش بسیار ساده و روانی دارد و نیک ماجرای زندگی خود را به صورت ساده تعریف میکند. هرچند که کتاب یک ویژگی انگیزشی نیز دارد اما بیشتر از زندگی خود نیک الهام بخش میباشد.
زمانی که به مطالعه کتاب میپردازید میتوانید متوجه شوید که نیک تا چه حد از جنبه روحی و روانی خودش را تقویت کرده است تا بتواند مشکلات خود را حل کند و بعد احتمالا به زندگی خود نگاه میکنید که چگونه گاهی اوقات خیلی زود تسلیم میشوید.
وی آچیچ یک فرد بسیار شوخ طبع نیز میباشد و در همه سخنرانیهایش از شیرین کاریهای خودش تعریف میکند که این موضوع را در کتاب هم میتوانید مشاهده کنید و همچنین او فردی بسیار تاثیرگذار است.
چه خوب است که با خواندن این کتاب ما هم زندگی بی حد و مرز را تجربه کنیم. بدون شک هر کسی که این فرد را ببیند علاقه پیدا میکند که کتابش را هم بخواند. اما شاید این کتاب در میان نوجوانان و جوانان محبوبتر باشد.
پشت جلد کتاب
من ایمان دارم که زندگیم حد و مرزی ندارد. دلم میخواهد تو هم صرف نظر از دشواریهای زندگیت چنین احساسی داشته باشی.
۱۲ فصل فوق العاده
- اگر در زندگی تو معجزهای رخ نمیدهد
- نه دست، نه پا و نه محدودیت
- دلی سرشار از ایمان و اطمینان
- وجود به طور کامل ناکامل خود را دوست بدار
- ما هیچ، ما نگاه!
- بی دست و بی پا، اما نه بی آزار و اذیت
- بجنب! آیا صبح نزدیک نیست؟
- ریشه در خاکی تازه
- کم و بیش، به دیگران اعتماد کن
- شیفته فرصتهای برابر
- دیوانه دیوانگی
- رسالت تو بخشش است
در هر فصل ماجراهایی جذاب و خواندنی از زندگی نیک را مطالعه میکنیم. اینکه او چگونه با مشکلات برخورد میکرد و چگونه توانست به سخنرانی بزرگ تبدیل شود.
قسمت هایی از کتاب
پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و سریع مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، فهمید که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی نمیتوانست ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دست و پا به دنیا آمدم، فقط یک تنه بودم.
در سالهای اخیر، والدینم به صراحت درباره ترسها و نگرانیهای خود پس از تولد من حرف میزنند. آنها خوب میدانستند که من بچه رویایی آنها نبودم.
اعتراف میکنم که زمانی هیچ گمان نمیکردم که بتوانم سرنوشت خود را به گونهای که دوست دارم رقم بزنم. تصور میکردم از دست من کاری برنمیآید. میخواستم بدانم من چه تغییر مثبتی میتوانم در جهان ایجاد کنم یا چه راهی را میتوانم در پیش بگیرم.
زمانی که هفت ساله بودم در حالی که روزی بسیار سخت را پشت سر گذاشته بودم از مدرسه به خانه رفتم، مسخرهام کرده بودند، سرخورده شده بودم. آن روز ساعتها جلوی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم. من همه مشکلات بچهها و نوجوانان را داشتم، بهعلاوه نداشتن دست و پا.
درباره نویسنده نیک وی آچیچ
نیک اهل استرالیا است و در هنگام تولد به علت ابتلا به سندروم تتراآملیا بدون دست و پا به دنیا آمد. هر چند در کودکی به افسردگی مبتلا شده بود، اما کمکم و با کمک مادرش یاد گرفت که از زائده کوچکی که به جای پا در بدن او وجود داشت، بهره ببرد و قابلیتهای خود را افزایش دهد، او در دبیرستان رهبری گروهی را بر عهده گرفت که برای یک خیریه اعانه جمع میکردند و از آن به بعد به فعالیتهای عامالمنفعه رو آورد.
نیک وویچیچ در سن ۲۱ سالگی از دانشگاه گریفیت با دو مدرک لیسانس در رشتههای حسابداری و برنامهریزی مالی فارغالتحصیل شد. او سخنران انگیزشی و مدیر سازمان “زندگی بی حد و مرز” نیز هست. از دیگر فعالیتهای او شنا، موجسواری و گلف است.
او همچنین در حال حاضر یکی از تاثیر گذارترین سخنرانان موفقیت در دنیا محسوب میشود و موسسه زندگی بدون دست و پا را که در زمینه موفقیت فعالیت دارد مدیریت میکند.