شاید تا کنون در تعاملات روزمرهتان با آدمهایی برخورد کرده باشید که گویا در دنیایی دیگر به سر میبرند. و وقتی با آنها درباره مسائل روزمره حرف میزنید، پاسخ آنها به نظر بسیار عجیب می رسد. این نوع رفتار حکایت از دنیای درون متفاوت این افراد میکند. میتوان برای ورود به این موضوع از اصطلاحی تحت عنوان بافت فکری استفاده نمود.
اینکه در دنیای اطراف شما چه چیزهایی شما را به تفکر وا میدارد در حقیقت عنصر زیربنایی بافت فکری است. این را میتوان از توجه افراد به صفحات مختلف روزنامه دریافت. برخیها تنها دنبال اخبار اقتصادی را دنبال می کنند، برخی دیگر نیز به دنبال اخبار حوادث و .. می باشند. بر مبنای این توضیح میتوان افراد کارآفرین را متفکرانی دانست که ذهن آنها متوجه فرصتها و چالشهای موجود در جامعه است. معیارهایی که ذهن او را به تراوش فکری وا می دارد، خلق ارزش از فرصتهای مختلف است. برای مثال او وقتی میبیند مردم دیگر حوصله در صف نان ایستادن را ندارند، این مسأله در ذهن او جرقهای ایجاد کرده و این بارقه خود راهحلی را به دنبال خواهد داشت که از آن تعبیر به ایده میکنیم. در حالی که افراد عادی با دیدن این موضوع ممکن است اصلاً توجهی به آن نکرده و یا آن را از ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و … بررسی کنند. اما آیا میتوان با تغییر دادن بافت فکری به یک کارآفرین تبدیل شد؟ این سؤالی است که نیاز به بررسی دارد.
همه خلاقیت یک کارآفرین از دو عامل ناشی میشود: یکی باور او به اینکه میتواند نیازی را در جامعه حل کند و دو اینکه یک موضوع را چگونه ساختاربندی و تشریح کند. ریشه این باور در نقشپذیری افراد نهفته است. در موضوع بافت ذهنی زمانی که فرد به مشکلی می اندیشد، اگر هم رنگی با جماعت و یک دست شدن برای او معیار باشد، روش او فرافکنی است، و اگر راحتی و دردسر نکشیدن معیار او باشد، روش او انفعالی و گذرا رد شدن است، اگر مطرح شدن در یک جمع معیار او باشد، روش او پررنگ جلوه دادن مشکل و شاخ و برگ دادن به آن است. اما نقشی که یک کارآفرین در این میان به خود میگیرد، نجات دهنده مردم از مشکل و نوید دهنده وجود راهحل است. او تمام فکر و ذهنش این است که برای یک مشکل قطعا راهحلی وجود دارد و با جستجو میتوان به آن دست یافت. پس اولین گام، شناخت این رویکرد و روحیه و درصدد رفع مشکلات برآمدن میباشد. گام بعدی تمرین خلاق بودن است و فرد با فرض چندین مسأله مختلف که به خوبی تشریح شده باشند میتواند به استعداد خود در خلاقیت پی ببرد. چرا که خلاقیت در حقیقت همان طوفان ذهنی است که هر فردی قابلیت آن را دارد. به عنوان مثال داغ شدن لپتاپها در کار طولانی مدت، مسألهای است که یکی از راهحلهای آن پایههای خنککننده لپتاپ بود که امروزه در بازار مرسوم شده است. فرد میتواند روی اینگونه مسائل طوفان ذهنی انجام داده و چندین ایده مشابه ارائه دهد. قطعا تمام مردم طی فرآیند طوفان ذهنی میتوانند چندین راهحل برای این موضوع بدهند. وقتی فرد متوجه این استعداد در خود شود، خود به خود این باور در او تثبیت می گردد.
عامل دوم نیاز به تعریف صحیح از مسأله دارد. اینکه ابعاد مختلف را در نظر گرفته و به محدودیتهای تکنولوژیکی، علمی، کاربردی و مالی قضیه اشراف داشته باشد. این موضوعی است که از آن به طوفان ذهنی معکوس نیز تعبیر میشود و مانع از خیالپردازی و ایدههای غیر عملیاتی می گردد. لپتاپ داغ میکند و نیاز به خنک شدن دارد. اما محدودیت جابجایی، مصرف کم برق، هزینه پایین، زیبایی و طراحی و ابعاد فیزیکی، سبک بودن و … نیز حول این مسأله وجود دارند و در حقیقت در نظر گرفتن این مسائل است که یک ایده را عملیاتی میکند. ایدهای که به طرزی صحیح بتواند آن مشکل را برطرف کند.
تغییر سبک فکری و نگرش به مسائل، موضوعی است که اگر پیگیری شود میتواند فواید بسیاری در زندگی فرد داشته باشد. وقتی فردی به یک انسان ایدهپرداز و فرصتآفرین تبدیل شد، در ادامه مسیر نیز با همین روش جلو میرود و میتواند خیلی از مشکلات زندگی خود را حل کرده و از توان فکری خود بهترین استفاده را بنماید.
ثبت ديدگاه